آریانای جعلی و افغانستان خیالی تاریخ سازی آگاهانه یا اشتباه تاریخی پروفیسور لعلزاد مقدمه: درمقالات و بحث های راجع به “چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان” با درنظر داشت منابع تاریخی، نقشه های جغرافیائی، معاهدات و قراردادهای بین المللی چنین نتیجه گیری بعمل آمده بود (1-3): *- افغانستان کشوری است که توسط انگلیس و روس (مصنوعا) بحیث یک “منطقۀ حایل” ساخته شده: جغرافیای آن (با ایجاد مرزهای معین) عمدتا در زمان عبدالرحمن (1893 م) بوجود آمده و استقلال آن (بحیث کشورمستقل) در زمان امان الله (30 عقرب 1300 ش مطابق 22 نومبر1921 م) حاصل شده است. *- قبل ازعبدالرحمن، “کشوری” بنام افغانستان درتاریخ و بشکل امروزی آن در جغرافیه وجود ندارد: ولی دربخشهای ازاین سرزمین، شاهانِ مربوط به خانواده ها یا تبارهای مختلف(مانند افغانان، شیبانیان، صفویان، مغولان، تیموریان، غزنویان، سامانیان و…) با قلمروهای متفاوت حکومت کرده اند که امروزتاریخ مشترک تمام کشورهای همسایه (افغانستان امروزی) است *- قبل ازعبدالرحمن، واژه افغانستان بحیث یک “منطقه” در نقشه های قدیمی “کابل”، “پارس” وغیره دیده میشود. واژۀ افغانستان بحیث نام یکی از “ولایت” های مربوط آل کرت هرات و دربرگیرندۀ مناطق اطراف کوه های سلیمان در پاکستان امروزی سابقۀ 700 ساله دارد. پس ازایجاد دولت مرکزی توسط امیرعبدالرحمن، مفکورۀ ناسیونالیزم قومی در زمان امیرحبیب الله بوجود آمده، درزمان امیرامان الله جنبۀ قانونی پیدا نموده ودر زمان نادرشاه- ظاهرشاه جنبۀ عملی پیدا میکند: تاریخ سازی، اسطوره سازی، قهرمان سازی و ایجاد سمبول های ملی براساس یک قوم و حذف سایر اقوام از مظاهر آنست. پروسۀ افغانستانسازی خراسان بپایۀ اکمال رسیده و روند پشتو(ن) سازی افغانستان ادامه دارد (4). یکی ازاین مظاهرتاریخسازی پس ازتغییرنام پرشیا یا فارس به “ایران” درسال 1935 م توسط زمامداران آنکشور، بنا به تشویق جرمنها پس از بقدرت رسیدن حزب نازی برهبری هتلروایجاد تیوری دروغین “نژاد پاک آریایی” بمنظوراتحاد با ترکیه و فارس و دست یابی به هند از راه افغانستان، دولتمردان افغانستان نیز (پس ازسفرهاشم خان صدراعظم به آلمان وملاقات با هتلردر1936 م وقدردانی از برادربزرگتر و پیشرفته ترآرین خود، ایجاد انجمن تاریخ در1938 م توسط سردار نعیم وزیرمعارف و تدوین تاریخ افغانستان به پیروی ازنظریه نشنلیزم نژادی) در صدد آن میشوند تا کلمۀ “آریانا” را منحیث نام قدیمی افغانستان قلمداد کنند (5). همانست که غلط مشهور “آریانا – خراسان – افغانستان” منحیث نام های تاریخی کشور ایجاد و درج نصاب درسی مکاتب و دانشگاهها میشود. دراین مقاله از ارزیابی مسایل سیاسی صرفنظر گردیده و صرف به بررسی این مسئله پرداخته میشود (که چگونه جغرافیای آریانای جعلی با مرزهای افغانستان خیالی تطبیق داده شده و وارد تاریخ و ادبیات کشورمیشود) تا گام دیگری باشد در جهت پاسخگوئی باین اندیشۀ بزرگوارانه که “ما کیستیم واینجا کجاست؟” (6). قابل یادآوری است که این پژوهش بهیچوجه نمیتواند خالی از نواقص باشد، لذا از عموم پژوهشگران وعلاقمندان مسایل سیاسی و تاریخی کشور تمنا دارم درجهت غنامندی و تکمیل آن همکاری نمایند، زیرا من باین موضوع سخت باور دارم که هیچ اثرپژوهشی نمیتواند بدون اشتباه یا پایان حقیقت باشد. دراین مقاله سعی بعمل آمده است تا نکات زیراثبات گردد: *- درجغرافیای پتولیمی (بطلیموس)، واژۀ “آریانا” وجود ندارد. *- آریانای بیلیو (تقسیمبندی آریانا به هفت ولایت ازقول پتولیمی)، جعلی است. *- “افغانستان” متذکره توسط بیلیو یک فرضیۀ پژوهشی و خیالی است. *- همانطورکه الفنستون مخترع نام “افغانستان” بعوض خراسان برای “سلطنت کابل” است، بیلیو مخترع نام “آریانا” بحیث نام باستانی برای “افغانستان” است. *- مورخ مشهورکشور(علی احمد کهزاد)، ترویج کنندۀ این نام (آریانا) درتاریخ و ادبیات کشوراست. *- تطبیق یک نام خیالی (افغانستان) بریک نام جعلی (آریانا) توسط بیلیو و ترویج آن توسط کهزاد موضوعی است قابل سوال که آیا این تاریخ سازی آگاهانه است یا یک اشتباه تاریخی؟ + + + بنیاد فرهنگی کهزاد درمقدمۀ معرفی “تاریخ افغانستان” اثرعلی احمد کهزاد در سایت آریائی چنین مینگارد (7): “…آريانا نام باستانی افغانستان است که قبل از اسلام خراسان برای مدت بيشتر از پنجهزارسال درمورد اين خطه آسيا استعمال میشد. اين نام باراول درسال 1320 طی يک مقاله کوچک توسط استاد احمدعلی کهزاد احيا شد و دوباره برسرزبانها افتاد. قبل از نشر اين کتاب حتی تعدادی از علما و دانشمندان فکر ميکردند که تاريخ افغانستان جزء تاريخ فارس و هند بوده و ازخود کدام تاريخ مستقلی ندارد. استاد کهزاد تقريبا شصت سال قبل با نشر اين کتاب برای بار اول بصورت علمی تاريخ افغانستان قديم يا آريانای کهن را روشن ساخت و چنان تهدابی گذاشت که تا امروزپا برجا بوده ودانشمندان بعدی به جزء پيمودن اين راه وادامه آن چاره ديگر نديدند…” بنیاد فرهنگی کهزاد بازهم درمقدمۀ نشردوبارۀ رسالۀ آریانا (که درسال 1320 در مجلۀ کابل نشرشده است) درجون 2009 چنین مینویسد (8): “…اثر و مقالۀ که برای اولین بارنام باستانی کشورما یعنی “آریانا” را احیا کرد… این اثرهمچنان درس خوبی برای آنعده دانشمند نماها میباشد که ازنام تاریخی آریانا ومشتقات آن درکشورما انکارمیکنند وآنها را ساختگی وفرمایشی تصور میکنند…” صرفنظر از آنچه دربارۀ اهمیت این رساله گفته شده است(وتاریخ سازی پنجهزار ساله برای افغانستان که شاید شکسته نفسی هم نموده باشند!)، باساس منابعی دست داشته باید تذکرداد که واژۀ “آریانا” برای باراول توسط سترابو در اوایل سدۀ اول میلادی درمنابع یونانی بکار رفته و درسالهای 1840 م به مطبوعات انگلیس راه باز نموده است. قسمت اول ادعای بنیاد فرهنگی کهزاد مبنی براینکه اين نام باراول در سال 1320 {مطابق 1942 م} طی يک مقاله کوچک توسط استاد احمدعلی کهزاد احيا شده(7 و 8)، واقعیت ندارد. زیرا یک بررسی مختصر آثار دورۀ امانی نشان میدهد که یکتعداد دانشمندان این دوره نیز بااین نام و “تقسیم یونانیها” آشنا بودند (صرفنظر از معنی و مفهوم جغرافیائی این نام یا برداشت آنها): چنانچه محمد حسین در”جغرافیای افغانستان” درسال 1301 ش (مطابق 1923م) واژۀ “آریانه” را درمورد منا طق هرات و کابل بکاربرده است (شکل 1 دیده شود) (9). بعدا محمد علی خان در صفحۀ 57 اثرخویش بنام “افغانستان” که به تصویب فیض محمد خان وزیرمعارف نیز رسیده است، درسال 1306 ش (مطابق 1927م) واژۀ “آریانا” را نام قدیمی افغانستان گفته است: “ملک افغانستان به یونانیها معلوم بوده ولی اسم آن در آنوقت آریانا بود” (شکل 2 دیده شود) (10). اما موصوف در دیباچۀ این اثر که آنرا “جغرافیای افغانستان” خوانده و ماخذ آنرا ذکرنموده، گفته است – چون بیشترین اساس آنرا منابع انگلیسی تشکیل میدهد، نمیتواند مسئولیت درستی و حقانیت بعضی موضوعات آنرا بعهده گیرد. شکل 1 – صفحات 4 الی 7 جغرافیای افغانستان، نوشتۀ محمد حسین در1301 ش، دربرگیرندۀ نکات دلچسبی از قبیل تقسیم یونانیها، نامهای قدیم (بالهیک دیس، زابلستان، باختر و خراسان) و حدود اربعه افغانستان میباشد (9) شکل 2 – عنوان کتاب وصفحۀ 57 آن، اثرمحمد علی خان درسال 1306 ش (10) ولی ادعای بنیاد فرهنگی کهزاد مبنی براینکه “با نشراين کتاب{مقاله آریانا} برای باراولبصورت علمی تاريخ افغانستان قديم يا آريانای کهن را روشن ساخت”، تا اندازۀ واقعیت پیدا میکرد اگرواقعا برمبنای “علمی” استوارمیبود نه “تاریخسازی” (که بعدا خواهیم دید). زیرا کهزاد با نشر مقالۀ آریانا و آنهم از کرسی “ریاست انجمن تاریخ افغانستان” (یگانه مرکزعلمی وتحقیقی کشوردرآنزمان!) طوریکه خودش ادعا میکند، “چنان تهدابی میگذارد که تا امروز پا برجا بوده و دانشمندان بعدی به جزء پيمودن اين راه و ادامه آن چاره ديگر نديدند”. واقعا، پس ازاین تاریخ سازی گویا “مستند” است که تیوری غلط “آریانا – خراسان – افغانستان” بیک مفکورۀ رسمی وعلمی تبدیل شده، درمکاتب و دانشگاهها تدریس و ترویج گردیده، تا اندازۀ زیادی مورد قبول همگان قرارگرفته، بیکی ازسمبولهای تاریخی و ملی تبدیل شده (مانند شرکت آریانا و…) و (تا جائیکه اطلاع دارم) تا به امروز کسی از غیرعلمی بودن این تیوری پرده نه برداشته است (بشمول مورخین و دانشمندانی که از جعل کاری و تاریخ سازی رژیم نیز آگاهی کامل داشتند): شخصیت مبارز و مورخ شهیر کشور میرغلام محمد غبار(11) در اثر پُربهای خویش بنام”افغانستان درمسیرتاریخ” فقط در یک فقره آریانا را قدیم ترین نام افغانستان (از هزارسال قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی) دانسته و منبع عمدۀ خویش را همین رسالۀ جناب کهزاد داده است. میرمحمد صدیق فرهنگ (12) در اثر مشهور خود بنام “افغانستان در پنج قرن اخیر” در اینباره میگوید: “راجع به اصطلاح آریانا که بعضا بعنوان نام این سرزمین درعهد باستان ذکرشده، سوالاتی موجود است…از وارد شدن درآن صرفنظرمیشود”. موضوع قابل تامل دراینمورد، موضعگیری شادروان عبدالاحمد جاوید در کتاب گرانسنگ”اوستا”ی اواست(13). موصوف دراین اثربا وجود اینکه مانند جناب کهزاد ازمنابع سترابو، ویلسن، بیلیو وغیره استفاده نموده، با چشم پوشی ازحقایق، همان اشتباه بیلیو و کهزاد را مرتکب گردیده است (تقسیم آریانا به هفت ولایت از قول پتولیمی). دکتورجاوید پس از مخلوط نمودن واژۀ آریانا با ایران و…کوشش نموده ازیکطرف بعضی حقایق تاریخی را روشن سازد ولی ازطرف دیگربخاطر اینکه لب وحدت ملی کج نشود، در خلاصۀ کتاب خویش (صفحۀ 131)، نامهای تاریخی کشورقبل ازافغانستان را آریانا، آریان، ایرینه، ایران، باکتریا، گندهارا، کابلستان، زابلستان، تخارستان، خراسان، روه، پشتونخوا، افغانستان و ترکستان گفته است! تاجائیکه بخاطردارم شهید محمدطاهربدخشی نخستین متفکری است که واژۀ آریانا را دررسالۀ خویش بنام “آریانا و آریا بازی” زیرسوال برده بود. امیدوارم یاران بدخشی درصورتیکه این رساله را دراختیارداشته باشند، دررسانه ها منتشرسازند. باین ارتباط عملکرد یکتعداد دوستان دانشمند و بزرگواری که تا اندازۀ زیادی از این موضوع آگاهی دارند ولی هنوزهم مقالات خویش را با واژه های ظاهرا زیبا وخوش آهنگ “آریانای باستان، خراسان کهن وافغانستان معاصر” مزین میسازند، تعجب آوراست! دراین مقاله ازبررسی منشای واژۀ آریانا و ارتباط آن با واژه های آریا، اییَریانم، ایران و… (که در مقالۀ دیگری مورد بحث قرارخواهد گرفت)، بعلاوه جزئیات رسالۀ جناب کهزاد صرفنظر نموده، تاریخچۀ واژۀ آریانا و جغرافیای آن درمنابع قدیمی را (که تعداد زیادی ازآنها ماخذ جناب کهزاد نیزمیباشند) ارزیابی نموده و در معرض قضاوت دوستان و علاقمندان مسایل سیاسی و تاریخی کشور قرار میدهم: آریانای سترابو (63 ق م – 24 م) درجغرافیای سترابو بارتباط آریانا معلومات ذیل داده شده است (14): “سترابو از قول اراتوس تینس{195 ق م}میگوید…زمانیکه اسکندر به هند حمله کرد… رود سند مرزمیان هند وآریانا واقع درغرب هند، زیر فرمان پارسیان بوده است. بعدها بخش عمده آریانا به تصرف هندیها درآمد که آنرا از تصرف مقدونیان درآورده بودند…هند درشمال محدود میشود به آریانا تا دریای شرقی و پایانه های کوهستان تاروس که بومیهای محل آنها را با اسمهای پاروپامیسوس، امودوس، ایمائوس و دیگرنامها میشناسند. اما مقدونیان آنها را قفقازیه {هندوکش} مینامند. درمغرب با رود سند… بعد ازهندوستان آریانا قراردارد. نخستین بخش ازسرزمین های تحت تصرف پارسیان بعد ازرود سند وساتراپی های علیا که درآنسوی کوههای تاروس واقع اند. آریانا ازجنوب وشمال با همان دریا و کوههای که هندوستان را فرا گرفته محدود میشود وبا همان رودخانه سند که درمیان آریانا وهندوستان جریان دارد. مرزآریانا از این رود، درسمت مغرب، تا خط فرضی که ازدروازه های کاسپین تا کرمانیا کشیده شود، ادامه دارد. بنابراین بشکل چهارضلعی است ضلع جنوبی آن از مصب سند و پاتالنه آغازشده ودرکرمانیا وخلیج فارس پایان مییابد…آریانا نخست زیستگاه اربیها است. اسم آنان همانند اسم رودخانه اربیس است. رودی که حد فاصل میان آنان وقوم بعدی، یعنی اوریته ها، است…اما این ناحیه را هنوزباید جزو هندوستان حساب کرد. آنگه به طایفۀ خود مختار اوریتیه میرسیم… سپس ایختوفاکیه است … سرزمین ایختوفاکیه هم سطح دریاست…گدروزیه بالای سرزمین ایختوفاکیه قرار دارد… کراتروس ازهیداسپ براه افتاد وازسرزمین ارختی و درنگه گذر کرد و به کرمانیا رسید…شش روزپس ازترک سرزمین اوریتی ها، سپاه به مقرنایب السلطنه نشین گدروزیا رسید. سپاه پس از استراحت کوتاهی درآنجا راهی کرمانیا شد. چنین است وضع جغرافیائی نواحی جنوبی آریانا، کرانه های گدروزیا و ولایت اوریتی ها که پشت ساحل دریا سکنی دارند. سرزمینی است بسیار وسیع. خود گدروزیا آنقدردرخشکی پیش میرود که به درنگیانا و اراخوتی و کوهستان پاروپامیزادی میرسد. دربارۀ آریانا اراتوس تینس چنین میگوید (بهترازاونمیتوانم آن سرزمین را وصف کنم): آریانا درمشرق محدود است به رود سند. درجنوب به دریای بزرگ. درشمال با کوهستان پاروپامیزادی{هندوکش} و دنباله های آن تا حوالی دروازه های دریای کاسپین. نواحی غربی آن مطابق است با همان مرزهای که پارتیا را از ماد جدا میسازد وکرمانیا را ازپارس و پریتیکانی ها{اصفهان}. میگوید پهنای آن سرزمین به درازای رودخانه سند است از کوهستان پاراپامیزادی تا دهانه های آن رود… مولفینی هستند که…اسم آریانا را نیزبربخشی ازپارس و ماد وهمچنین قسمتهای از باکتریا و سغدیانا درشمال اطلاق مینمایند. زیرا مردم این نواحی با زبان واحد، که لهجه های آن تفاوتهای اندکی با یکدیگردارند، سخن میگوید. برای آشنائی نزدیکتربا این سرزمین های کوهستانی بهترین راه، جستجوی بیشتر دربارۀ راهی است که اسکندرهنگام تعقیب بیزوس از سرزمین پارتها بسوی باکتریا طی کرد. اسکندرنخست به آریانا آمد. آنگاه به میان مردم درنگیانا رفت… اسکندرازسرزمین درنگیانا به میان قبیله اورگتیها که کوروش آنانرا چنین نامیده بود رفت وسپس به سراغ اراخوتیها رفت. بهنگام غروب …از سرزمین کوهستانی پاروپامیزادی که درآن فصل از برف پوشیده بود…گذرکرد… نواحی جنوبی کوهستان پاروپامیزادی به هندوستان وآریانا تعلق دارد. اما سرزمین های واقع در شمال این کوهستان: آنچه درمغرب است ازآن باکتریانا وآنچه درمشرق است به بربرهای هم مرزبا باکتریانا تعلق دارد. اسکندرزمستان را در اینجا گذراند… شهری را بنیاد گذاشت، آنگاه ازکوهها گذرکرد و وارد باکتریا شد…پانزده روزپس از بنیاد گذاشتن شهر و ترک قرارگاه زمستانی به شهر ادراپسا {اندراب} در باکتریانا رسید”. آریانا دراثر ویلسن (1841م) اثربسیارارزشمند ویلسن (15) بنام “آریانای باستان: گزارش قدامت و سکه های افغانستان” که درسال1841 درلندن به نشررسیده، حاوی معلومات بسیارمفصلی درمورد آریانای باستان درمنابع یونانی است. جناب کهزاد که این اثررا دراختیار داشته وحتی صفحات مهم آن (120-121) در بارۀ “آریانا” را دررسالۀ خود ذکر کرده، این نکتۀ مهم آنرا (ازصفحۀ 120) عمدا نادیده گرفته یا چشم پوشی نموده است: “Ariana has not mentioned by Herodotus, …Ptolemy takes no notice of Ariana, it is fully described by Strabo, and is mentioned as including the Arii with other people by Pliny. آریانا توسط هیرودوتس ذکرنشده،… پتولیمی دربارۀ آریانا هیچ چیزی نگفته، {آریانا}بطورکامل توسط سترابوتوضیح گردیده وپلینی هم گفته است که{آریانا} دربرگیرندۀ اری {هرات} با مردمان دیگراست”. اینکه ویلسن نام افغانستان را دراین اثرخود ذکرکرده، بمفهوم منطقوی آن آگاه بوده و فکر میشود درک عمیقی از جغرافیای آریانا های باستان سترابو و افغانستان آنروزی بحیث یک “منطقه” دارد (نه یک کشور!). زیرا موصوف درصفحۀ 119 اثرخود، از “سلطنت معاصرکابل” یاد آوری نموده و باحتمال قوی میداند که دراین سالها (1840 م) شمال هندوکش مربوط بخارا بوده (صفحۀ 123) و حکومت های نیمه مستقلی درکابل، کندهار، هرات و… برقراراست (شکل های 3 و 4 دیده شوند). طوریکه فوقا گفتیم، کسانیکه از سیر تاریخی واژۀ “افغانستان” بحیث نام “مناطق” اطراف کوههای سلیمان درپاکستان امروزی تا نام “کشور” افغانستان امروزی بی خبراند (یعنی تاریخ را بدون جغرافیه یا عکس آن درنظرمیگیرند)، درهرجائیکه واژۀ افغانستان را درسالهای قبل از امیرعبدالرحمن میبینند، فکرمیکنند منظورآن همین افغانستان امروزی است. درحالیکه این واژه درمنابعی قبل ازعبدالرحمن، عمدتا به “مناطق” درجنوب افغانستان امروزی (وخاصتا مناطق اطراف کوههای سلیمان در پاکستان امروزی) استعمال شده است (3)! دلیل اثبات آن اینستکه تا کنون هیچ سند یا مدرکی دیده نشده که یکی از حاکمانِ قبل از امیرعبدالرحمن دراین سرزمینها (بشمول احمد شاه درانی)، خود را امیر، شاه یا زمامدار “افغانستان” خوانده باشد (3)! اگر دوستانی از موجودیت چنین سند یا مدرکی درجائی مطلع باشند، منت گذاشته وهموطنان را درجریان گذارند. شکل 3 – نقشۀ پرشیا و کابل درسال 1828 میلادی (افغانستان منطقه ایست در جنوب کشور کابل. شمال هندوکش مربوط بخارا است) (16) شکل 4 – نقشۀ بخارا، کابل و بلوچستان در سال 1838 میلادی (افغانستان منطقه ایست در جنوب کشورکابل. شمال هندوکش مربوط بخارا است) (16). آریانا در”فرهنگ جغرافیای یونانیها ورومیها” منتشرۀ سال 1854 م درصفحۀ 210 متن انگلیسی جلد اول این اثر نیز چنین میخوانیم (17): “آریانا نه درتاریخ هیرودوتس{425 ق م}ذکرگردیده، نه درگزارش تاریخی ارین{146 م}، نه درجغرافیای پتولیمی{168 م} و نه در فرهنگ جغرافیای ستیفانوس بیزنتینوس {قرن 6 م}. آریانا بطورکامل توسط سترابو{24 م}توضیح گردیده وپلینی{79م} هم میگوید که{آریانا} شامل اری با قبایل دیگراست. برداشت سترابو ازوسعت و قلمرو آریانا را میتوان ازمقایسه نظرات متفاوت او در بارۀ آن بدست آورد. او در مورد مرزهای شرقی و جنوبی آریانا نظر واحد دارد: مرز شرقی را اندوس {سند} و مرزجنوبی را بحرهند از دهانه اندوس تا خلیج فارس میداند. اما درمورد مرزغربی دو نظر دارد: درمورد اول مرزغربی را یک خط فرضی از دروازه کسپین تا کرمانیا و در مورد دوم مرز غربی را (از ایراتوس تینز، 194 ق م، نقل میکند) یک خط جدا کننده پارتینی ازمیدیا، و کرمانیا از پاریتاسینی و فارس میداند (که شامل تمام یزد و کرمان معاصر باستثنای فارس میشود). در مورد مرزهای شمال نیزدو نظرمیدهد: درمورد اول مرزهای شمالی آریانا را کوه های پاروپامیزانها {هندوکش} میداند که ادامه آن مرزشمالی هند را میسازد. در مورد دوم، مطابق اپولودوروس (120 ق م) نام آریانا را نه تنها شامل بعضی مناطق فارسها و مادها، بلکه شامل بکتریانها و سغدیانها درشمال نیزمیداند. چون باشندگان تمام این مناطق تقریبا با یک زبان واحد صحبت میکنند. پلینی چهارایالت غرب رود سند یعنی گیدروزیا، اراکوزیا، اریا و پاروپامیزوس را مربوط هند میداند درحالیکه سترابوآنها را متعلق به اریانا میداند”. دلیل سترابو وابستگی زبانی آنهاست، صرفنظرازاینکه این مناطق گاهی تحت تصرف پارسیان وگاهی تحت تصرف هندیان یا اشغالگران دیگربوده است. باینترتیب مطابق گزارشات سترابو و سایردانشمندان بعدی، دو آریانا وجود دارد: آریانای کوچک (ساحۀ بین رود سند وهندوکش وکرمان) وآریانای بزرگ (ساحۀ ازرود سند تا سغد، ماد و پارس) که مرز های آن توسط سترابو (درسدۀ اول میلادی) توضیح داده شده و معلوم میشود که واژۀ آریانا کاملا مفهوم “زبانی – فرهنگی” دارد. دلچسب اینکه مرزهای هیچیک از دو آریانای سترابو با مرزهای افغانستان امروزی نیزتطابق ندارد: اگرمرزهای آریانای کوچک را درنظرگیریم شامل نیمه های کشورهای امروزی پاکستان، افغانستان و ایران میشود و اگرجغرافیای آریانای بزرگ را درنظرگیریم حداقل شامل کشورهای تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان بعلاوه پاکستان، ایران و افغانستان میشود. آریانا درآثاربیلیو (1880 و 1891 م) بیلیودو اثر فوق العاده گرانبها و مهم بنام های “نژادهای افغانستان” و”پژوهشی در بارۀ اتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان” دارد که بالترتیب در سال های 1880م و 1891م درلندن بنشر رسیده و خوشبختانه درسال های 2008 و 2009 م توسط سهیل سبزواری به فارسی برگردان شده و متنهای انگلیسی وفارسی آن درانترنیت قابل دسترس است (18-21). کهزاد این مطلب را از صفحۀ 59 متن انگلیسی (20) “نژاد های افغانستان” (مطابق صفحۀ 46 ترجمۀ فارسی) (18) در آخر رسالۀ خویش با خط درشت نقل کرده که نشاندهنده نتیجه گیری مقالۀ موصوف و تاکید برآنست: “بهتر است اول نگاهی به وضعیت جغرافیائی قدیم کشوری بیاندازیم که نزد فارسی ها به اسم “آریاورته”، نزد یونانی ها باسم “آریانا” و بعدها بصورت “خراسان” معروف بوده و در این تازگی ها باسم “افغانستان” شهرت یافته است”. ایکاش کهزاد عزیزاین سه پَرَگراف دیگررا نیز ازصفحات 10، 11 و 49 (ترجمۀ فارسی) این اثر وزین درج رسالۀ خویش مینمودند (18): “برای این پژوهش کافیست فرض نمائیم که افغانستان شامل تمام مناطقی است که درشمال توسط اکسوس{آمو}، درجنوب توسط بلوچستان، درشرق توسط جریان وسطی اندوس و درغرب توسط دشت پارس احاطه شده است. لذا باشندگان این ساحه، یک قوم متحد ازیک اصل ونسب نبوده؛ آنها نه منافع سیاسی مشترک دارند و نه قرابت قبیلوی. برخلاف، آنها متشکل از اقوام مختلف و قبایل متنوع با منافع دشمنانه و جاه طلبی های متضاد بمقابل همدیگرمیباشند”{بیلیو مرزهای افغانستان را فرض نموده، زیرا در آنزمان (1880م) مرزهای افغانستان معین نشده بود}. “آنچه بنام قوم افغان گفته میشود ترکیب غیرمتجانس و اقوام مختلفی است که بطور ضعیفی یکجا ساخته شده و آنهم تا زمانیکه یکی ازآنها با کمک و پشتیبانی یکقدرت خارجی درموقعیت قوم حاکم نگهداشته شود. درجریان حدود 130 سال گذشته، این موقعیت مسلط دراختیارقوم افغان بوده؛ نام قوم مخلوط “افغان”و کشور”افغانستان” از همینجا ناشی شده است”. “مردمان مختلف باشندۀ افغانستان را بشکل نادرستی “افغان” میگویند… همانند آنستکه مردمان مختلف باشندۀ انگلستان{بریتانیا}را انگلیس خطاب کنند”. دوستانی که دربریتانیا زندگی میکنند بخوبی میدانند که هیچ ایرلندی، سکاتلندی و ویلزی چنین مطلب را حتی تصورننموده و آنرا بزرگترین توهین واهانت بخود میپندارند. بیلیودر اثر دومی خود “پژوهشی دربارۀ اتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان” در صفحۀ 9 (ترجمۀ فارسی) آن مینگارد(19): “منطقه ایکه حالا افغانستان نامیده میشود آریانای قدیم یونانیها است”. ولی دلچسب است بدانیم منظور بیلیو کدام “افغانستان” و کدام “آریانا” است. بیلیو میگوید (صفحۀ 10 ترجمۀ فارسی) (19): “بمقصد پژوهش خویش{فرض میکنم} افغانستان من محدود است در شرق به اندوس (از گیلگیت تا بحر)، در جنوب به بحیره عرب، درغرب به خراسان و کرمان و درشمال به رود اکسوس تا به خواجه صالح و از آنجا از طریق دشت خوارزم تا خراسان پارسیان. نام افغانستان طوری که به مناطق فوق اطلاق گردید بصورت عام توسط مردم آن، نه شناخته میشود و نه کاربرد دارد (نه درمجموع و نه درقمستی از آن). این نامی است که باین مناطق توسط همسایگان و بیگانگان بارتباط نام قوم غالب در آن داده شده…خراسان نامی است که مردمان این منطقه برای کشورشان بکارمیبرند در حالیکه خارجی ها آنرا افغانستان میخوانند”. بیلیودرهمین صفحه میافزاید: “پتولیمی آریانا را به هفت ولایت مارگیانا (مرغاب یا مرو)، باکتریانا (بلخ و بدخشان و حالا ترکستان افغانی)، آریا (هرات)، پاروپامیزوس (هزاره و کابل تا اندوس بشمول کافرستان و دردستان)، درنگیانا (سیستان و کندهار)، اراخوزیا (غزنی و کوههای سلیمان تا اندوس) و گیدروزیا (کاچ و مکران یا بلوچستان) تقسیم میکند”. اما ماخذ پتولیمی را ذکر نمیکند! آریاورته پس ازتوضیح برداشت بیلیو درمورد “افغانستان” فرضی یا خیالی و”آریانا”ی که ازقول پتولیمی (آگاهانه یا نا آگاهانه) جعل نموده لازم است توضیح مختصری در مورد “آریاورته” ارائه گردد تا برای خواننده معلوم گردد، این سرزمین درکجا قرارداشته و جغرافیای آن (صرفنظرازتعلقات نژادی یا تباری) از محدودۀ آریانا، خراسان و افغانستان چقدر فاصله دارد. درهمین اثرویلسن که یکی ازماخذ عمدۀ جناب کهزاد است، دربارۀ آریاورته چنین میخوانیم(صفحۀ 121 متن انگلیسی) (15): “باساس مانو، آریاورته یا “سرزمین مردمان نجیب” دربین کوه های هیمالیا و ویندهیا قرارداشته و ازعین عرض البلد تا بحیرۀ غربی وسعت دارد”. این سرزمین درویکیپیدیا چنین تشریح شده است(22): آریاورته “مسکن آریائیها” نام قدیمی مناطق هند شمالی و مرکزی است، جائیکه فرهنگ قدیمی هندو-آریائیها متمرکزبود. مانو سمریتی این نام را مربوط به “ساحۀ بین کوه های هیمالیا و ویندهیا، ازبحیرۀ غرب تا شرق میداند”. شکل 5 دیده شود. شکل 5 – قلمروی تخمینی آریاورته (22) جغرافیای پتولیمی (168 م) بارتباط جغرافیای پتولیمی باید اظهارکرد که این اثر شامل هشت کتاب(جلد) و29 نقشه است (23): کتاب اول حاوی معلومات عمومی، کتاب دوم و سوم در بارۀ اروپا، کتاب چهارم در بارۀ افریقا، کتاب پنجم الی هفتم دربارۀ آسیا و کتاب هشتم دربارۀ معلومات اضافی درمورد نقشه هاست. کتاب ششم شامل توضیحات مهمی در بارۀ (اقوام، دریاها، شهرها و دهکده های) سوسیانه، پارس، پارتیا، دشت کرمانیا، عربستان، کرمانیا، هیرکانیا، مارگیانا، بکتریانا، سغدیانا، ساکارا، سکایتیا، سیریکا، اریا، پاروپانیسادیس، درنگیانا، اراکوزیا و گیدروزیا میباشد که از اینجمله میتوان پنج منطقۀ متذکره توسط او(بکتریانا، اریا، پاروپانیسادیس، درنگیانا و اراکوزیا) را شامل قلمروی افغانستان امروزی دانست (شکل های 6 الی 8 دیده شوند). + + + لذا طوریکه ویلسن صریحا اظهارنموده و درفرهنگ جغرافیای یونان و روم تکرار شده، در جغرافیای پتولیمی، واژۀ “آریانا” وجود ندارد، چه رسد به تقسیمات ولایات آریانا که منبع مهمی برای بسیاری ازمورخین و پژوهشگران بعدی کشورما مانند کهزاد و… شده است (اگرپتولیمی دریکی ازآثاردیگرخود این واژۀ را بکاربرده و دوستان آنرا خوانده باشند، لطف نموده و هموطنان را درجریان بگذارند). ازاینکه بیلیوچنین اشتباه بزرگی را دراثروزین خویش مرتکب گردیده، ممکن است آنرا نا آگاهانه و اشتباه پنداشت. چون اوبعدا باساس همین آریانای جعلی، جغرافیای افغانستانِ را فرض نموده (بمنظور پژوهش) که با آریانای او تطابق میکند. اما از اینکه جناب کهزاد با دست داشتن اثر ویلسن و دانستن این مسئله که پتولیمی ذکری از آریانا نکرده (حتی ذکرصفحۀ که این موضوع در آن قراردارد)، بازهم آریانای جعلی وافغانستان خیالی بیلیو را اساس رسالۀ خویش قرارداده، تاریخسازی آگاهانه نیست؟ اگرمنظورجناب کهزاد را حتی آریانا های سترابو و افغانستان زمان او نیز در نظر گیریم، طوریکه فوقا گفتیم، بازهم با هم تطابقی ندارند. با خواندن رسالۀ جناب کهزاد میتوان نکات دیگری را جهت اثبات تاریخ سازی برای دستگاه حاکم و بوی نشنلیزم قومی دریافت نمود (که این مقاله گنجایش آنرا ندارد). طورمثال باین پراگراف خنده آورازصفحۀ 31 رسالۀ آریانا توجه کنید(8): “هخامنشی های فارس چون از سابقۀ تاریخی کشورآریانا وعظمت سلاطین ونفوذ سیاسی آنها مطلع بودند، کوشش کردند که این نام و مفهوم آنرا درتاریکی های فراموشی ناپدید سازند و برای اینکه خاک آریانا را بصورت ایالات مجزی و پراگنده نشان داده باشند، درکتیبه های خود درجملۀ اراضی مفتوحه هرگوشه را علیحده نام بردند و از “آریانا” بصورت مجموعی ذکری بمیان نیاوردند”. درمورد بیلیو میتوان اظهارداشت که شاید مانند سلف خود (الفنستون) ابتکاری نموده باشد. زیرا همانطورکه الفنستون نام کشوری بنام “سلطنت کابل” را (که ساکنانش آنرا خراسان میخواندند) “افغانستان” میگذارد، چرا بیلیونتواند آریانای جعلی ایجاد نموده و آنرا با افغانستان فرضی خود تطبیق نماید. شکل 6 – مناطق سغدیانا، بکتریانا، مارگیانا و…درنقشۀ پتولیمی (23) شکل 7 – اریا، درنگیانا، گیدروزیا، اراکوزیا و پاروپانیسادیس درنقشۀ پتولیمی (23) شکل 8 – مناطق پاروپانیسادیس، اراکوزیا وهند درنقشۀ پتولیمی (23) الفنستون حدود 70 سال قبل ازبیلیو، دراثرمشهورخود بنام “گزارش سلطنت کابل” (24 و25) با وجود اینکه سلطنت کابل را شامل “افغانستان و سیستان، بخشی از خراسان و مکران، بلخ با ترکستان و کیلان، کتور، کابل، کندهار، سند، کشمیر با بخشی ازلاهور و ملتان میداند”، علاوه میکند: “افغانها{پشتونها} نام عمومی برای کشورشان ندارند، اما افغانستان که احتمالا نخست در فارس بکار برده شده و مکرر درکتابها آمده، برای ساکنین آن نا آشنا نیست. لذا من این نام{افغانستان} را برای این کشورمیگذارم که حدود آنرا شرح دادم”. موصوف دلیل این نامگذاری را اینطور بیان میکند: “آنان{پشتونها} نام عمومی برای کشور خویش ندارند ولی گاهی نام فارسی افغانستان را بکار میبرند…نامی که توسط ساکنان این سرزمین بر تمام کشوراطلاق میشود خراسان است اما بطورواضح کاربرد این نام نادرست است. زیرا ازیکطرف تمام سرزمین افغانها {پشتونها} درمحدودۀ خراسان قرار ندارد و از طرف دیگردر قسمت بزرگ آن ایالت{خراسان}، افغانها{پشتونها} سکونت ندارند”. شکل 9 دیده شود. درآخرباید گفت همانطورکه واژۀ “آریانا” درجغرافیای پتولیمی وجود ندارد، ولی ازقول او آریانا را به هفت ولایت تقسیم کرده اند، دراثرمشهور”تاریخ احمد شاهی” (که زیرنظراحمدشاه درانی برشتۀ تحریردرآمده است) نیز واژۀ “افغانستان” وجود ندارد (26)، ولی درتمام تاریخ های سرکاری برای مکاتب و دانشگاه های کشور درج نموده اند که احمد شاه “بابا” موسیس کشوری{امپراطوری} بنام “افغانستان” است! شکل 9 – نقشۀ “سلطنت کابل” درنقشه الفنستون در1815 م (منطقۀ افغانستان در جنوب کشورکابل دیده میشود) (25) نتیجه گیری *- فکرمیشود پس ازدرک عدم موجودیت واژۀ آریانا در جغرافیۀ پتولیمی، جعلی بودن آریانای بیلیو و خیالی بودن افغانستان فرضی او ثابت گردد (صرفنظرازاین که هنوز هم یکتعداد دیگر، مانند جناب کهزاد، در رویا های “افغانستان خیالی” بسرمیبرند که مرزهای جنوبی آنرا رود سند و بحر هند تشکیل دهد)! *- آیا اتکای جناب کهزاد بر روی جعلیات و خیالات (آنهم با وجود دانستن آن)، مستند سازی و ترویج آن در تاریخ و ادبیات کشور، میتواند بجز از تاریخ سازی آگاهانه یا ساختگی وفرمایشی چیزدیگری محسوب گردد؟ (درصورتیکه جغرافیای “افغانستان واقعی” زمان کهزاد نیز با مرزهای هیچیک از آریاناهای سترابو و حتی بیلیو تطابق ندارد)! *- بعلاوۀ آنچه فوقا ذکرشد، همین عدم موجودیت واژۀ “آریانا” در ادبیات کهن و گنجینۀ عظیم و بیمثال تاریخ و فرهنگ فارسی و یا عدم ذکربزرگان ما ازاین کلمه درهیچیک از منابع قدیمی موجود میتواند دلیل محکم و قاطع دیگری باشد مبنی بر عدم اصلیت و اعتبارکلمۀ آریانا (نسبت به واژه های “ایران” و “خراسان” که در مقالۀ دیگری به بحث خواهیم گرفت) بحیث یکی از نامهای باستانی این سرزمینها (صرفنظر از اینکه بعضی ها واژه آریانا را شکل تلفظ یونانی واژه های ایران، ایَیریانه و…میدانند). حقیقت تاب مستوری ندارد + + + چو در بندی سر از روزن برآرد یاد داشت: درجاهائیکه قوس {} بکار رفته است، نظرنویسندۀ این مقاله است که درمتن نقل قول ها افزوده شده است. به خاطر دیدن نسخه اصلی این مقاله با نقشه های مربوط آن بالای لینک پی دی اف زیر کلیک کنید منابع 1. لعل زاد. چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان. لندن، اپریل 2007 http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad01.pdf http://lalzadabdul.blogfa.com/ 2. لعل زاد. بادامۀ بحثی پیرامون چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان. لندن، سپتمبر 2008 http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad03.pdf http://lalzadabdul.blogfa.com/ 3. لعل زاد. کنفرانس “چگونگی ایجاد کشوری بنام افغان ستان”. لندن، نومبر 2008 http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad04.pdf http://lalzadabdul.blogfa.com/ http://www.veoh.com/browse/videos/category/educational_and_howto/watch/v17966500m7f2E9dc#http%3A%2F%2Fwww.veoh.com%2Fsea http://www.youtube.com/view_play_list?p=4C7F8F59CFC7B409 4. نشاط، زلمی. کنفرانس “شکل گیری وتکامل ناسیونالیزم قومی درافغانستان”. لندن. جون 2009 http://www.khurasansrc.org/index.php/farsi/more/23/ 5. لعل زاد. بحثی پیرامون نامهای تاریخی وجغرافیای دیروزی آریانا، ایران، پارس وخراسان. لندن، جون 2007 http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad02.pdf http://lalzadabdul.blogfa.com/ 6. انصاری، خواجه بشیراحمد. با الهام ازمقالۀ موصوف تحت عنوان “ما کیستیم واینجا کجاست؟” http://www.bashiransari.com/farisi/index.php?art=show_articles&id=31 7. بنیاد فرهنگی کهزاد. معرفی تاریخ افغانستان (جلد اول ودوم) درسایت آریائی: http://www.ariaye.org/archive/ketab/kohzad/kohzad.html 8. بنیاد فرهنگی کهزاد. (رسالۀ احمد علی کهزاد بنام آریانا- 1320 شمسی). جون 2009 http://ariaye.com/dari6/images/kohzad12.pdf 9. محمد حسین. جغرافیای افغانستان. 1301 http://hdl.handle.net/2333.1/905qftzp 10. محمد علی خان. افغانستان. لاهور، 1306 http://afghanistandl.nyu.edu/books/adl0710/ 11. غبار، میرغلام محمد. افغانستان درمسیرتاریخ. چاپ هفتم، تهران، 1383 12. فرهنگ، میرمحمد صدیق. افغانستان درپنج قران اخیر. چاپ نزدهم، تهران، 1385 13. جاوید، عبدالاحمد. اوستا. شورای فرهنگی افغانستان، سویدن، 1999 14. صنعتی زاده، همایون. جغرافیای استرابو، سرزمینهای زیرفرمان هخامنشیان. تهران، 1382 15. Wilson, H. H., Ariana Antiqua. A Descriptive Account of the Antiquities and Coins of Afghanistan. London, 1841. http://books.google.com/books?id=w3kWAAAAYAAJ&pg=PA25&dq=Ariana+Antiqua.+A+Descriptive+Account+of+the+Antiquities+and+Coins+of+Afghanistan.+London&cd=1#v=onepage&q=&f=false 16. لعل زاد. افغانستان امروزی درنقشه های دیروزی. لندن، می 2006 http://www.apfariana.org/Lalzad/Part%20I.pdf http://www.apfariana.org/Lalzad/Part%20II.pdf http://www.apfariana.org/Lalzad/Part%20III.pdf http://lalzadabdul.blogfa.com/ 17. Smith, W., Dictionary of Greek and Roman Geography in Two Volumes. Vol. 1, page 210. Boston, 1854. http://books.google.com/books?id=9y0BAAAAQAAJ&printsec=frontcover&dq=a+dictionary+of+greek+and+roman+geography&lr=&cd=13#v=onepage&q=&f=false 18. سهیل سبزواری. نژادهای افغانستان (بیلیو – جنوری 1880) جولای 2008 http://www.khorasanzameen.net/history/ssabzwari01.pdf 19. سهیل سبزواری. پژوهشی دربارۀ اتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان (بیلیو – 1891). اپریل 2009 http://www.khorasanzameen.net/history/ssabzwari03.pdf 20. Bellew, H. W., The Races of Afghanistan. London. 1880. http://digitalcommons.unl.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1026&context=afghanenglish http://digitalcommons.unl.edu/afghanenglish/26/ http://www.archive.org/details/racesofafghanist015766mbp 21. Bellew. H. W., An Enquiry into the Ethnography of Afghanistan. London 1891. http://digitalcommons.unl.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1028&context=afghanenglish http://digitalcommons.unl.edu/afghanenglish/28/ http://www.archive.org/details/aninquiryintoet00goog 22. Ariavarta. http://en.wikipedia.org/wiki/%C4%80ry%C4%81varta 23. Ptolemy, C., The Geography. New York, 1991. 24. فکرت، محمد آصف. افغانان (گزارش سلطنت کابل – مونت استوارت الفنستون). مشهد، 1376 25. Elphinstone, M., An Account of the Kingdom of Cabul, and its Dependencies in Persia, Tartary, and India Comprising a View of the Afghan Nation, and A History of the Dooraunee Monarchy. London, 1815. http://digitalcommons.unl.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1157&context=afghanenglish http://digitalcommons.unl.edu/afghanenglish/157/ 26. جامی، محمود حسینی. تاریخ احمدشاهی. تهران، 1384 به خاطر دیدن نسخه اصلی این مقاله با نقشه های مربوط آن بالای لینک پی دی اف زیر کلیک کنید |
zondag 10 januari 2010
آریانای جعلی و افغانستان خیالی تاریخ سازی آگاهانه یا اشتباه تاریخی
Abonneren op:
Reacties posten (Atom)
Geen opmerkingen:
Een reactie posten