• بازگشت به صفحه اصلی
  • zaterdag 30 januari 2010

    اعلامیۀ (ففتا) در رابطه با فعالیت های اخیر محافل شئونیستی، جهت مساعد سازی زمینه های بیشتر نفوذ طالبان


    اعلامیۀ (ففتا) در رابطه با فعالیت های اخیر محافل شئونیستی، جهت مساعد سازی زمینه های بیشتر نفوذ طالبان در بدنۀ دولت و کسب حمایت های جهانی درین راستا

    معامله و سازش با طالبان یا ارتکاب جنایت همکاری با جنایتکاران

    درین روز ها بازهم ما شاهد آنیم که حاکمیت قبیله سالار و قوم پرست افغان نازی، در ادامۀ پالیسی انحصارطلبانه و مزورانۀ ماضی خود که منجر به رشد و قوام تکراری طالبان، این مار آستین خلق فریب خورده و تحمیق شدۀ پشتون، دشمن آشتی ناپذیر همه خلق های باهم برادر افغانستان و نمایندۀ تروریسم بین المللی و پرورش یافتۀ خوان استخبارات اجانب در کشور ویران و جنگ زدۀ افغانستان، در آستانۀ اضمحلال و نابودی مطلق و ابدی آن بعد از حادثۀ یازدهم سپتامبر و کنفرانس بن گردید، تلاش دارد که امروز نیز، با مانورهای جدید و فریبندۀ خود زمینه های بقا و مشروعیت بخشیدن بیشتر، به موجودیت این موجودات انسان ستیز ضد تمدن، ضد اسلام، ضدزن، ضد معارف و ضد اقوام و ملیت های غیر پشتون در افغانستان را فراهم کند.

    همانطوریکه در گذشتۀ هشت سال حکومتداری این گروه برتری جو وعوام فریب، همه مردم افغانستان و جهان شاهد آن اند که ایشان با اهدا و اختیارعناوین مختلف طالبان میانه رو، طالبان خوب و خراب بهترین فرصت های نابود سازی این موجودات آشتی ناپذیر انسانیت را از دست نیروهای ملی و بین المللی خارج و مشتی از عوامل شکست خورده و تهی از هر نوع هویت ملی و انسانی را دوباره به یک قدرت مطرح بین المللی در بحران کنونی افغانستان مبدل نمودند، اکنون هم تلاش دارند که آخرین دستآورد های نیم بند شبهه دموکراسی طی این هشت سال را هم که با بهای بس گرانی از جان و مال و همه هستی مادی و معنوی مردم این سرزمین حاصل گردیده، تکرار به باد یغما سپرده و از طریق دادن امتیازات بی حد و حصر به این آدمکشان قرن بیست و یکم تا سرحد قبول، آوردن تغییرات در قانون اساسی نیم بند موجود به نفع قبیله سالاری و بنیادگرایی قبایلی و فاشیسم دینی، از مجرای یک لویه جرگۀ فرمایشی و قرون وسطایی دیگر، همه دار و ندار کشور را به هیچ مبدل سازند.

    در مطابقت با همین پالیسی های غیر انسانی، درین شب و روزهای غم انگیز و سیاه تاریخ کشور، بازهم یک سلسله بازی های عریان سیاسی، نظامی، یکجا با ضمایم اقتصادی شیطانی آنها در حال تکوین و اجرا قرار دارد که هدف اساسی آنها را تطبیق مراحل بعدی بازگردانیدن و حاکم سازی بی چون و چرای طالبان بنیاد گرا و تروریست، یکجا با مافیای قاچاق مواد مخدر بین المللی در حیات سیاسی کشور ما تشکیل میدهد و بس. نمونه های بارز این گونه بازی ها را میتوانیم در چگونگی شکل گیری حوادث سیاسی، نظامی روزهای اخیر کشور حسب ذیل جستجو و مطالعه نماییم.

    به گونۀ مثال:

    1- تدارک زمینه های هجوم نظامی تفاهم شده و نمایشی چند روز قبل طالبان بالای شهر کابل، آنهم در چند صد قدمی ارگ ریاست جمهوری، با هدف تمثیل نیرومندی و حضور همه جانبۀ طالبان در افغانستان، به مراجع ملی و بین المللی، قبل از دایر شدن کنفرانس لندن.

    2 - فراهم سازی زمینه های توسعۀ آگاهانه و برنامه ریزی شدۀ حضور روزافزون طالبان در مناطق امن شمال و مرکزی کشور با برنامۀ تثبیت حضور فعال طالبان در سرتاسر کشور، به جامعۀ جهانی.

    3 - فعالیت سردمداران دولت کرزی در تبانی با متحدین جهانی آن، بخاطر اخذ مجوزهای ملی و بین المللی جهت اهدای مشوق های اقتصادی و سیاسی به طالبان تا سرحد قبول تغییرات در نظام سیاسی و قانون اساسی کشور یکجا با جایزۀ توزیع پول و زمین بدانها در ازای جنایات انجام یافته از جانب ایشان، در کشور و سایر نقاط جهان.

    4 - بالآخره هم شامل سازی موضوع مصالحه با طالبان و سهیم سازی ایشان در حاکمیت دولتی به هر قیمتی که باشد، در اجندای کار کنفرانس لندن و حضور نمایندگان غیر علنی آنها درآن کنفرانس.

    با یک نگاه گذرا بر ماهیت این توطئه ها و دسایس شیطانی دیگرهر انسانی به سادگی میتواند قضاوت نماید که سرنوشت مردم و کشور بازهم در معرض یک سلسله بازی های پشت پردۀ معامله گرانه قرار داشته و در مطابقت با منافع قبیله پرستان و شرکای جهانی آنها رقم میخورد که در جریان آن همه هستی مادی و معنوی ایشان بگونۀ ظالمانه وغیر انسانی مورد تجاوز معامله گرانه واقع میشود.

    فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان، منحیث یک ارگان همیشه فعال فرهنگیان تورک افغانستان در اروپا، آسیا، امریکا و دیگر کشورهای جهان، درحالیکه این گونه فعالیت های شوونستی و غیر انسانی را به دقت و از نزدیک زیر مطالعۀ دوامدار و همه روزۀ خود دارد، و با تمام نیرو در جهت افشا و بی پرده سازی آنها کوشا میباشد، بدین باور است که دیگر دوران این خیمه شب بازی ها در تاریخ سپری گردیده و سیاستمداران خود فروختۀ بیگانه پرست، دیگر مجال پرده اندازی روی جنایات خود را به هیچ نام و عنوانی ندارد و مردم ما هرگز فریب این شیادان را که همه روزه با جان، مال و ناموس آنها مصروف بازیگری اند، نخواهند خورد و طالب بعنوان یک نیروی فاشیستی مذهبی، راست و چپ ویا میانه ندارد و همه باهم طالب اند و پیرو یک خط فکری و اعتقادی تزریق شده از جانب استخبارات ها در عروق ایشان، که خلق مظلوم و بی دفاع مناطق پشتون نشین کشور ما را در مجموع و دیگر مناطق میهن را طور نسبی در اسارت خود گرفته اند و از سالها بدینسو مطابق به برنامه های از قبل طراحی شدۀ اشغالگران و حلقات فاشیستی سازمان یافته در افغانستان وارد عمل شده جان، مال و ناموس مردم را مورد تاراج قرار میدهند و کوچکترین اعتنایی هم به منافع میهن و مردم ما، نه در گذشته داشتند و نه هم در امروز و فردا دارند.!!!

    چنانچه پیکر زخمی و خونین میهن و مردم ما هنوزهم از زخم های بجامانده از دور قبلی حاکمیت این جلادان بی رحم که سرتاسر کشور را به مسلخ آدمکشی خود مبدل و هریک از چهار راه ها و معابر عمومی دهات و شهرهای کشور را، آگنده از دست و پا های بریده و اجساد آویزان شدۀ قربانیان از درختها، جرثقیل ها و میله های تانک ها نموده بودند، التیام نیافته! و هنوزهم مادران آن پاک بازانی چون اجمل نقشبندی ها که بی رحمانه سرهای بریدۀ ایشان به مادران داغدار ایشان روانه شد، از یاد کسی فراموش نگردیده و هر روز هم تکرار میشود.

    البته که قتل های عام با هدف نسل کشی و تطبیق سیاست های زمین سوخته، با ارتکاب اعمال ننگین وحشیانه ایشان را هم که شامل خرید و فروش زنان و دختران مناطق اشغالی، در حصص مختلف کشور، خصوصاً مناطق تاجیک نشین، اوزبیک نشین و هزاره نشین به شیوه و رسم ننگین عبد الرحمان خانی تا سرحد اخذ مالیه از این عمل ننگین میگردید، تاریخ نمیتواند فراموش کند و اوراق تاریخ معاصر کشور ما مملو از یادنامه های این جنایات است.

    تخریب آبدات تاریخی و از میان برداشتن افتخارات ملی مردم ماچون تخریب مجسمه های بودا که ممثل هویت و عظمت تاریخی باشندگان اصیل این مرز و بوم و میراث فرهنگی مجموع بشریت بود، هیچ کسی نمیتواند از یاد برد.

    زخم تازیانه های شوم و زن ستیزانۀ ایشان هنوز هم داغ پیکر زنان میهن ماست، و دروازه های بستۀ مکاتب و مدارس هنوزهم، طور کامل از قید زنجیر و زولانه های آن جلادان رهایی نیافته و کابوس آن هنوزهم پا برجا و همه روزه ده ها مکتب و مدرسه در مناطق زیر نفوذ ایشان به آتش کشیده شده و ده ها شاگرد و معلم هم به جرم مکتب رفتن و درس دادن مورد آزار و شکنجه جسمی و روحی تا سرحد مرگ و سلب حیات واقع میشوند که همه و همه بازگو کنندۀ بخشی از جنایات این جلادان بی رحم تاریخ است که دشمنان میهن و مردم ما، بجای مجازات و کشانیدن ایشان به پای میز محاکمه و عدالت، مکررآ هدف باز گردانیدن و مسلط سازی ایشان را بر جان و مال و ناموس مردم بی دفاع ما دارند.

    فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان درحالیکه مخالف جدی و آشتی ناپذیرجنگ و آدمکشی در کشور و سرتا سر جهان است و به هیچ عنوانی خواهان حتی یک لحظه تداوم جنگ هم تحت هیچ نام و عنوانی در افغانستان و جهان نمیباشد و تأمین صلح توآم با اخوت و برادری در یک فضای عدالت و فارغ از خود برتر بینی قومی، قبیلوی، نژادی، زبانی، مذهبی، منطقوی وغیره در مملکت یگانه آرزوی آن را تشکیل میدهد، باز گشت دوبارۀ طالبان را در عرصۀ سیاسی کشور، بزرگترین فاجعه در حق مردم مظلوم و جفا دیدۀ افغانستان دانسته و آنرا به شدت محکوم و برعلیه آن مبارزۀ اصولی و منطقی نموده و مینماید.

    فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان از مردم سرتا سر کشور، خصوصاً روشنگران آگاه و متعهد جامعه مصرانه میخواهد که در برابر این پلان های شوم دشمنان آزادی و انسانیت در میهن ما مقاومت نموده و با هر وسیلۀ که در توان دارند در جهت افشا ومحکوم سازی آن اقدام نمایند.

    خصوصاً درین شب و روزی که کنفرانس لندن در آستانۀ دایر شدن خود قرار دارد، و جناب کرزی، یکجا با تیم مافیایی خود، در حالیکه خرواری از حیله و نیرنگ، در جهت انحراف ذهنیت عامۀ جهان، در رابطه با طالبان و القاعده را ، با قصد پاک سازی نام رهبران شناخته شده و خونخوار ایشان چون ملا محمد عمر از لیست های سیاه تروریستی سازمان ملل متحد را، با خود دارد و عازم لندن میباشد، از هر امکانی که در توان دارید استفاده برید تا چهرۀ حقیقی دولت فاشیستی افغان نازی را برای جهانیان آشکار سازید، تا مانع از تحقق این پلان شوم و مرگبار در کشور خود شوید.

    طالب و القاعده جسم و روح پیکر واحد تروریسم و بنیادگرایی در کشور ما و جهان میباشند که تجارت و ترویج مواد مخدر در جهانی که ما در آن به سر می بریم برنده ترین سلاح و انسانیت بزرگترین قربانی اهداف و برنامه های آنها و حامیان ایشان است، که هر نوع غفلت و تسامح در برابر اعمال و جنایات آنها، خود جنایت هولناک برعلیه منافع مردم و میهن ما است و خواهد بود.

    شورای رهبری فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان (ففتا)

    25 جنوری سال 2010 میلادی

    استاد عبدالله تاشقین به صفت مسئول بخش "یاش الوغلر" ففتا تعیین گردید

    استاد عبدالله تاشقین به صفت مسئول بخش "یاش الوغلر" ففتا تعیین گردید

    در جلسه نوبتی روز جمعه مورخ ۲۲ جنوری سال روان هیئت رهبری ففتا، استاد عبدالله تاشقین شاعر، نویسنده، محقق و زبان شناس و شخصیت فرهنگی و ادبی خلق تورک افغانستان بنابر پیشنهاد رئیس فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان و توافق جمعی اعضای مجلس بعداز جر وبحث و غور همه جانبه مسئله، به حیث رئیس بخش "یاش الوغلر" و عضو هیئت مدیره فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان تعیین گردید.

    دست اندرکاران سایت ففتا درحالیکه این گزینش را یک گام مثبت تلقی مینماید، تبریکات و تمنیات خویش را به حضور جناب استاد عبدالله تاشقین تبریک عرض نموده و موفقیت ایشان را در امور محوله فرهنگی آرزو مینماید.

    بیوگرافی مختصر استاد عبدالله تاشقین:

    استاد عبدالله (تاشقین) قیسقه بیوگرافیه سی

    عبدالله عالم (تاشقین) ۱۹۵۱ م ییل افغانستان نینگ قندؤز شهر یده گی سه درک محله سیده توغیلیب اوسکن.
    اورته تعلیم نینگ ۱۳۴۹ هجری ییللگه قدر قندزده گی شیرخان لسیه سید ه ا وقیب توگتگچ و سونگره ( موسسه عالی تربیه معلم) بیلم درگا هیده تیل وادبیات و اجتماعی فن لر بولمیدن ۱۳۵۳ هجری ییل فارغ بولبیب کندز ولایتده گی اورته مکتب ده تعلیم بیریب کیلگن.
    ۱۳۵۷ ییلدن باشلب ۱۳۶۰ ییل لرگه قدر حاضرگی افغانستان معارف وزیر لیگی قاشیده گی تالیف و ترجمه ریا ستی بولمی بولگن اوزبیک و تورکمن تیل لری دیپارتمنت اعضاسی صفتیده خدمت قیلیب، تورکی تیل لرده گی اوقیش کتاب لر تیارلشده خدمت کورستکن.
    ۱۳۶۱ هجری ییلدن باشلب ۱۳۷۵ ییل گه قدر دولت نیگ تورلی ارگان لریده ایشلب کیلگن. ۱۹۹۲ م ییلده کابلده گی ناقرار لیک لرگه باعث مستقل اوزبیگستان گه کیلیب قالگن. اوزبیگستانده بیر قنچه مدت شخصی شرکت و کار خانه لرده ایشلب حیات کیچریب و ۲۰۰۲ ییلدن باشلب اوز کسبی بولگن اوقوتوچیلیک وطیفه سیگه قیتب کیلیب تاشکند دولت شرق شناس لیک انستیتوتی و جهان تیللری بیلم درگاه لریده دری فارس پشتو تیل لریدن درس بیریب کیلگن.
    ۲۰۰۹ ییل گه قدر اوزبکستان تاشکند دولت شرق شناسلیک انستیتوتیده اوقوتوچیلیک و علمی ایشلر قیلیب کیلگن بولیب افغانستانده گی عرفان، ژوندون، یولدوز، اتحادبغلان، کندز هولکر آیدین جریده روز نامه لریدن تشقری جهش و پیمان مجله سی و اوزبیگستانده خلق سوزی معرفت، شرق مشعلی میرزا اولوغ بیک نامیده گی انستیتوت نینگ علمی توپلم نشرات ارگان لریده مضمون و مقالرلری چاپ اتیلگن بولیب ۲۰۰۷ ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ ییل لرده گی شرق مشعلی و انستیتوت نینگ توپلم مجموعه سیده بابور و بابوریلر سلاله سی حقده بابور جمغرمه نامیده گی انجممن نشریه لریده معروضه مقاله لرنشرایتلگن و باشقه بیرجلد تاریخی رومان افغستان ده گی قاره تون لر تاریخی( فراق وادی سی) ناملی
    تاریخی اثر تاشکند ده چاپ بولگن.
    عبدالله تاشقین هیچ قندی سیاسی جریان آقم لعگه اعضا یمسلیگی نی بیلدریب تآکیدلی دی.
    عبدالله تاشقین عایله لی تورت فرزندی بار. سویدن نینگ سنسوال شهریده یشه یدی کمال حرمت ایله.

    نامۀ سرکشادۀ فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان به کنفرانس لندن

    نامۀ سرکشادۀ فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان به کنفرانس لندن

    جناب گولدن براون صدراعظم بریتانیا و دیگر رؤسای دول اشتراک کننده درکنفرانس تاریخی لندن درود برشما!

    تلاش جامعۀ جهانی در جهت تأمین صلح و استقرار پایه های دموکراسی در کشور جنگ زده و ویران افغانستان از هر جهت قابل تأیید و تمجید بوده و مردم ما در مجموع به این واقعه ارج فراوان گذاشته و به دیدۀ امید به آن نگاه میکنند.
    ولی با اندوه فراوان ما شاهد آنیم که، پارۀ از واقعییت های موجود در جامعۀ افغانستان که ریشۀ بسا مسایل مرتبط با بحران کنونی افغانستان در متن آنها قرار دارد، و کافۀ اهل بینش و فهم سیاسی جهان هم راجع به سازنده بودن آنها آگاه و متفق القول میباشند، در پروسۀ این تلاشها، یا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته ویا هم با بعضی سبوتاژ ها از محراق گفتگو های سازنده بدور نگهداری شده اند، که اصل کم توجهی وبی ارزش انگاری حل مسألۀ ملی در کشور کثیر الملیة افغانستان، یکی از آن مسایل مهم وتعیین کننده در استقرار صلح وثبات پایدار وعادلانه در کشور ماست که هیچگاهی طور شاید وباید به آن توجه صورت نگرفته است.


    در حالیکه همه بخوبی واقف این واقعیت تلخ وتاریخی کشور ما هستند که ریشه های اساسی بزرگترین مشکلات وپرابلم های جامعۀ ما از بدو تشکیل دولت کنونی افغانستان تا امروز در برخورد نا سالم ومریض عظمت طلبانۀ قبیلوی زمامداران تک ملیتی کشور با حل عادلانۀ روابط با همی اقوام وملیت های ساکن این سرزمین نهفته است.

    مردم افغانستان در مجموع وملیتهای محکوم اوزبیک، هزاره، تاجیک، بلوچ، تورکمن، نورستانی وغیره بصورت خاص، منتظر آن بودند که کنفرانس لندن با بهره گیری از تجارب دهه های طولانی جنگ و حضور بالفعل نمایندگان سیاسی ونظامی کشور های ذیدخل در قضایای افغانستان طی هشت سال گذشته، اصل توجه وعمده انگاری، این مسألۀ مهم و تاریخی را از یاد نبرده و پرداختن مسئولانه و دقیق به این موضوع را در اجندای کاری خود شامل میسازد، ولی با کمال تأسف ما امروز نیز شاهد آنیم که، روی کرد کنفرانس لندن نیز همانند گذشته ها یک برخورد قالبی ومطابق با فورمول های تعیین شده از جانب محافل شئونیستی کشور ما بوده، وهیج گونه توجهی به مسألۀ چگونگی روابط قومی ناعادلانه، تا سرحد برخورد های نژاد پرستانه و فاشیستی، درین کشور صورت نمیگیرد.

    بیشترین توجه ها درین کنفرانس، معطوف به معامله گری غیر ضروری با طالبان و افزایش روز افزون قدرت آشتی ناپذیری با تمدن آنها در افغانستان است، و فضای ذهنیت جامعۀ جهانی را هم دود وغبار ناشی از تبلیغ های نا درست این مسألۀ وعدم توضیح واقعی این حقیقت که ریشه های اصلی توانمندی طالبان در متن نظام قبیله پرست وعظمت طلب کنونی کشور نهفته است، سخت مکدر نموده ، وهیچ کسی هم حاضر نیست بگوید و توضیح دهد که آقای کرزی و حلقات شوونیستی ماحول او در دولت کنونی افغانستان، حامیان اصلی طالبان و سوگند خورده ترین دشمنان وحدت وهمبستگی واقعی مردم افغانستان اند و تا زمانیکه زمام انحصاری امور در اختیار ایشان باشد بعید است که صلح وثبات واقعی درین کشور مستقر شود.

    طالبان را چگونه میتوان از متن جامعه بدور راند در صورتیکه رئیس جمهور کشور نمایندۀ مستقیم وبالفعل آنها باشد، وهر عضو کابینۀ او وظایف مشخصی را در رابطه با رشد وحمایت طالبان عهده دار باشند، ومجموع کشور بر حسب منافع گروه های معین قومی اداره وبه آشوب کشانیده شود.

    جناب صدراعظم وهیئت های محترم اشتراک کنندۀ دول مختلف درین کنفرانس!

    اگر شما با بیان این واقعیت مقنع نشده اید، لطفاً به ترکیب هیئات اشتراک کننده از جانب دولت افغانستان درین کنفرانس یک نیم نگاهی بیاندازید تا یقین حاصل نمایید که، شئونیسم وعظمت طلبی در وجود این دولت قبیلوی تا چه اندازه نیرومند و آشکار است که حتی یک تن از نمایندگان جمعیت های چندین ملیونی هزاره ، ازبیک وتورکمن کشور را حتی به گونۀ نمایشی گذشته ها هم در ترکیب خود ندارد ، چه رسد به دیگر اقوام وملیت های کوچکی که حضور آنها را به هیچ وجهی در محاسبۀ خود ندارد، تا به این ترتیب جهانیان را قانع سازد که ، نقش اساسی وتعیین کننده را در قضایای اساسی کشور صرفاً قبایل حاکم فعلی دارا بوده و دیگر مردم کشور نقش چندان با ارزشی را ایفا نمیکند تا ازین طریق هم پایه های تداوم حاکمیت قبیله سالاری را در کشور ما مهیا سازد و از جانب دیگر به طالبها نیز امتیازاتی را اهدا نمایند.

    فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان به نمایندگی از خلق ملیونی تورک های افغانستان به صراحت تام اعلام میدارد که کار این کنفرانس هم همانند کنفرانس های گذشته از همین حالا معروض به ناکامی بوده و تا زمانیکه راه کنار گذاشتن عظمت طلبان قبایلی از قدرت انحصاری در کشورجستجو وعملی نشود به هیچ صورتی صلح و ثبات، دموکراسی واقعی وعدالت اجتماعی در کشور پدیدار نخواهد شد.

    طالب مهرۀ مشترک القاعده ومافیای قدرت طلبان در حاکمیت فعلی افغانستان است که باالوسیلۀ آن از مردم افغانستان وجامعۀ جهانی امتیاز گیری به عمل میآورند، مگر حل عادلانۀ مسأله ملی در کشور کوتاه ترین راه خاتمه دادن به این هیولای وحشت وبربریت در جامعۀ ما وجهان ماست.

    با آرزوی توجه به این خواست انسانی مردم افغانستان

    هیئت رهبری فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان

    ففتا

    zondag 10 januari 2010

    کابینۀ مفارقت ملی کرزی وتوطئۀ تفاهم شدۀ ضد دموکراسی با استفاده از نام دموکراسی در پارلمان

    کابینۀ مفارقت ملی کرزی وتوطئۀ تفاهم شدۀ ضد دموکراسی با استفاده از نام fotoدموکراسی در پارلمان

    کار مرحلۀ مقدماتی کابینۀ مشارکت ملی آقای کرزی که آیینۀ تمام نمای اراده وخواست قبیله سالاران وحامیان ایشان بود به پایان رسید واز میان بیست وچهار کاندید مصلحتی مقام وزارت صرفاً چهار یارغار وهمدم کلیه رمز ورازهای هشت سالۀ شخص رئیس جمهور، و مورد اعتماد اربابان ، یکجا با سه آرایشگر دیگری که ، آنان نیزاز جملۀ وفادار ترین نان ونمک خوردگان اشغالگران اند، طی یک مانور از پیش طراحی شده با عدۀ از گردانندگان اصلی شورای نام نهاد ملی، کرسی های کلیدی وقدرت آفرین دولت کنونی را یکبار دیگرتصرف نمودند، که در حقیقت برای ادارۀ دولت آقای کرزی همین چهار نفراصلی کفایت میکند،تا چه رسد به آن سه تن دیگرکه عملاً در نظام شهنشاهی موجود در افغانستان،که مسما به نظام ریاستی گردیده، ومطابق به آن همه کارۀ اموراجرایی، تقنینی و عدلی مملکت ، قانوناً شخص رئیس جمهوروحواریان نزدیک او میباشند، زاید به نظر میرسند.


    البته دیگر افراد شامل این جدول نیز، چیزی بیش از سهم داران کوچک وبی ارزش در شرکت سهامی قدرت در افغانستان نیستند، که اکثراً نقش مهره های آرایشی تختۀ نرد قدرت انحصاری وتک ملیتی این دولت را بازی نموده، و بیشترینه نقش های سمبولیک به شیوه های مدرن دولت مداری را ایفا می نمایند، که در واقعیت امر از آنچه که باید است انجام دهند جز نام چیز دیگری را دارا نخواهند بود.

    بیایید یکبار دیگر موضوع کابینۀ اسماً تخصصی، وعاری از فساد، پیشنهاد شده توسط پریزیدنت کرزی، ورأی عدم اعتماد پارلمان را به دقت ارزیابی نماییم، تا در یابیم که چه عواملی با عث این نمایش رسوای رأی عدم اعتماد اعضای پارلمان به آن بخشی از کابینه شد که عمدتاً به ملیت های غیر پشتون تعلق داشته ودر ارتباط با یکی از شخصیت های با نفوذ سیاسی ازبیک، هزاره ویا تاجیکی که در انتخابات اخیر مؤ تلف حامد کرزی بودند، قرار دارند ویا هم شخصاً خود ایشان این رابطه را با جناب کرزی بر قرار نموده بودند ، تا در تقسیم قدرت به کابینۀ مشارکت ملی آقای کرزی سهیم باشند.

    البته موضوع شش نفر وزیر پیشنهادی پشتون تبار راهم که، طبق بر نامۀ از قبل تدوین وتفاهم شده، صرف با هدف گرمی بازار وکم سازی حساسیت ها ی غیر پشتونها، درین دور از جانب پارلمان رد ودر دور بعدی حق وزیر شدن ایشان تا اندازۀ محفوظ است از نظر دور نداریم، که شاید یک ویا دوتن ازایشان نیزدر زمرۀ قربانیان از پیش تعین شده قرار گرفته وبا اهدای تحایف دیگر دلجویی شوند که ، بازیگران صحنۀ حاکمیت فعلی ناگزیر از انجام آن بودند ، تا به مردم افغانستان وجامعۀ جهانی این شیوۀ جدید انحصار گری را، د موکراسی واحترام به ارادۀ نمایندگان مردم جلوه داده، و از جانب حامیان د موکراسی صادراتی ، برای مردم کشور های مربوطه، این دشمنان سوگند خوردۀ دموکراسی وآزادی انسان، دموکرات وحاکمیت نامشروع ایشان هم مشروع ومردمی معرفی شده بتواند .

    رأی عدم اعتماد صد فیصدی وکلای پشتون تبار به کاندید وزیران غیر پشتون، و پراگند گی های حاکم در میان خود وکلای غیر پشتون که در نتایج رأی اعتماد اعضای پارلمان منعکس گردید، وبعضی از وزیران پیشنهادی بجز از رأی همتباران خود هیچ رأی اضافی نتوانستند کمایی نمایند ، در حقیقت حرف نفی بر علیه پیشوایان این وزیران پیشنهادی بود تا خود ایشان که، جناب کرزی با وعده های سر خرمن آنها را به حمایت از خویش درانتخابات رسوای اخیر وادار ساخت ، وامروز ایشان خواهان سهم خود در تقسیم قدرت دولتی کشوراند.

    وجناب کرزی هم حق ایشان را به گونۀ که دیده شد ادا نمود ، تا از یک طرف منافع قبایل حاکم خودی را تضمین نماید، واز جانبی هم سهم شرکای انتخاباتی آن ادا، وجامعۀ جهانی راهم در نهایت راضی نگهدارد، که از سهیم شدن به اصطلاح جنگ سالاران در حاکمیت دولتی ناراض جلوه میکنند!!! .

    اما تعریفی را که باید است از جنگ سالار ارائه دهند تا هنوز هم مجهول است، زیرا منافع خود آنها هم با منافع این گروه گره خورده، که قابل انصراف نیست و با اهداف دراز مدت سیاسی، اقتصادی ونظامی ایشان در منطقه بستگی دارد، طالب والقاعدۀ در سنگر به عنوان مخالفین مسلح دولت نام گزاری میشود نه جنگ سالار، وهمه روزه پیشنهاد آشتی ومصالحه هم پیشکش آنهاست، ولی افراد ی که همین چندی قبل از زمرۀ متحدین نزدیک خود ایشان محسوب میگردیدند امروز جنگ سالار به شمار میآیند!!!!.عجب

    به همه حال!

    این موضوع بخودی خود یک مسألۀ جدی وقابل دقت در بعد داخلی اوضاع پیچیدۀ کنونی کشور ما ست، که ریشه درچگونگی روابط باهمی اقوام وملیت های ساکن این سرزمین، در گذشته وامروزآن دارد، که بدون توجه جدی به چگونگی آن با جستجوی راه های حل عادلانه ودموکراتیک بدانها ، هیچ نیرویی قادر به پایان بخشی، این شکاف عمیق تاریخی که ، در یک سوی آن اقوام وملیت های محکوم با ادعای رهیابی به حقوق برباد رفتۀ انسانی وعدالت اجتماعی قرار دارند، ودر جانب دیگر هم ملیت حاکم و قبایل انحصار گر در حاکمیت سیاسی که ، حق حکومت کردن را درین سرزمین، همانند مناسبات دولت داری در قرون وسطی، حق موروثی خانواده ها وقبایل خاصی میدانند واز آن طریق تمامی ملیت حاکم را در آن سهیم میسازند .

    یک جانب قضیه قلباً خواهان تحقق دموکراسی واز میان رفتن حاکمیت ومحکومیت بر مبنای یک قانون عادلانه، وجوابگو با نیازمندی های تأمین مناسبات دموکراتیک درجامعه ورعایت حقوق شهروندی با حفظ هویت وشاخصه های انسانی خود است، وجانب دیگرهم از بکار گیری کلیه مفاهیم از سوسیالیسم تا اسلام ، از آزادی وحقوق بشر تا دموکراسی ، فقط یک هدف دارد که همانا انحصار وحفظ قدرت سیاسی درین کشور است وبس.

    چنانچه این حقیقت تلخ با همه شیرین کامی های تخیلی که پارۀ از سیاسیون وقلم بدستان راست وچپ، آگاهانه ویا غیر آگاهانه با خود دارند ، صد ها بار در تاریخ معادلات حل معضلات کشور کثیر الملیة ما ، چهره نمایی نموده، ولی از محراق توجه عمداً کنار گذاشته شده ،که امروز ودر همین معادلۀ سهیم سازی اخیر غیر پشتون ها در کابینۀ جناب کرزی نیز ، که ما آنرا در نحوۀ رأی اعتماد وکلای پشتون وغیر پشتون، به غیر پشتون ها مشاهده کردیم، یکبار دیگر با تمام موجودیت خود قامت افراشت که نا دیده گرفتن آن ، بازهم تحت هر نام وعنوانی که باشد،غیر ازطفره روی وتداوم بخشی آگاهانه به نابرابری های مزمن ونا سور شده ملی در جامعۀ بد بخت وتاریخ زدۀ ما چیز دیگری نخواهد بود، که آن هم جز با آوردن تغییرات مثبت به قانون اساسی ونظام سیاسی کشور ممکن نمی باشد..

    در نتیجه جبراً باید است به این حقیقت گردن نهاد که ناکامی های مجموع تاریخ کشور کنونی افغانستان، منجمله طی هشت سال اخیر، در کلیه امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، یکجا با هزاران عامل داخلی وخارجی دیگر، عمدتاً ناشی از نادیده انگاری وعدم توجه به حل عادلانه وقانونمند مسألۀ مناسبات باهمی اقوام وملیت های ساکن درین سرزمین از طریق مراجعه به خواست ونیاز مندی حقوقی وانسانی واحد های جداگانۀ قومی این کشور است ، که یا کلاً انکار گردیده ویا هم ماست مالی وعوامفریبی صورت گرفته که، نمونۀ بارز آن همین کابینۀ پیشنهادی اخیر آقای کرزی وتیم دولتی آن در تفاهم با قدرت های خارجی است که، بر بنیاد آن تلاش در جهت محروم سازی تحقیرآمیزغیر پشتون ها تا سر حد نمایش قدرت در پارلمان ، و قرار گرفتن صد فیصدی وکلای پشتون، بر علیه کاندید وزیران غیر پشتون، گویای این حقیقت است که ، کرزی وتیم کاری او در پارلمان کشور خواهان تفهیم این امر به غیر پشتون ها ونمایندگان سیاسی وفرهنگی ایشان اند که ، هر آنچه ایشان نخواهند هرگز بدست نخواهند آورد، وهر آنچه بدست میآورند خیراتی است از جانب آنها که اکثریت مراکز تصمیم گیری منجمله پارلمان کشور را در دست دارند.

    پس باید است تمکین کنند وتعهد وفاداری بلا تردید بسپارند تا بتوانند شایستۀ نام وزارت شوند در غیر آن آرزوی دستیابی به این مقام را از دل ودماغ خود بیرون کنند!!!

    این خود درحقیقت باج خواهی در ازای چوکی های بی صلاحیتی است که شاید عدۀ ، همانند گذشته ها حاضر به قبول هر کاری باشند تا مفتخر به رهیابی درین جرگۀ قدرت شوند که اگر هیچ کاری هم از دست شان ساخته نباشد حد اقل نام وزیر با نام شان علاوه شود!!!!

    عمده ترین نتایج این نمایش رسوای قدرت نمایی در پارلمان را حسب ذیل میتوان استنتاج نمود:

    الف - بدبختانه هنوز هم نمایندگان قشر بیروکرات پشتون که گردانندۀ اصلی ماشین قبیله پرستی وانحصار گری هم محسوب میشوند ، بصورت یک پارچه وبدون در نظر داشت هیچ نوعی تمکین به خواست وآرزوی حق طلبانۀ خلق های غیر پشتون ، خواهان عمل بوده ونمایندگان ملیت های محکوم را در هیچ حالتی آمادۀ پذیرش در کنار خود نمیباشد، مگر اینکه رقبۀ بردگی واطاعت بی چون وچرا از سردمداران حاکمیت ها را پذیرا شده ، وبیشترینه خودرا با حاکمان قرین سازند تا با محکومانی که خود بدانها تعلق دارد، والیناسیون را با پیروی عام وتام ، تا سرحد انکار از داشته های مردمی خود ، حتی زبان مادری وتکلم به زبان حاکمان به نمایش گذاشته، واز خویش ثلیقه واطوار طبق میل ، وخواست حاکمان را برون دهند که ، نمونه های آن را در گذشته وحال جامعۀ خود فراوان داریم ، که در بسی حالات این عمال بیدادگری از خود بیداد گران هم بی رحم تر اند.

    چنانچه یکی از این قماش آدم ها که در کابینۀ قبلی مقام وزارت داشت ، در گفتگو با تنی چند از روشنفکران مردم خود گفته بودکه: حال وزیر کرزی است چون او این پست را به او داده وفردا اگر مردم قدرت رسانیدن اورا به این مقام داشته باشند ، آنگاه او وزیر مردم خود خواهد شد!!!

    ب - عریان شدن چند پارچگی عمیق وعمداً ایجاد شده در میان نمایندگان پارلمانی غیر پشتون ها که ، هر یک از آنها خواهان معاملۀ جداگانه با مراجع قدرت میباشند ، که شاید خود آنها نیز اگر اندکی احساس مسئولیت وجدانی در قبال اعمالیکه مرتکب میشوند داشته باشند ، با مشاهدۀ نتیجۀ این دور رأی اعتماد پارلمان ، که در آن مجموعۀ یکصد وشانزده نفری وکلای غیر پشتون در پارلمان چگونه پارچه، پارچه وبر علیه همدیگر استعمال گردیدند، خود نیزغرق عرق خجلت خواهند شد! یا شاید هم به طمع نوازش ارباب دلخوش خواهند کرد .!؟

    ج - درد آور ترین چیزیکه هیچ فرد با احساس وآگاه کشور نمیتواند از کنار آن بی تفاوت بگذرد ، عبارت است از مشاهدۀ ، توسعۀ نفاق ودوری مردم ما از همد یگر، بر اساس پیوند های منفعت جویانه وتنگ نظرانۀ گروهی، که از سرآب امتیاز طلبی های قومی وقبیلوی آب میخورد، ومعامله گر ی از نام مردم ، بر علیه منافع مردم ، کسب وکار نان آوری شده، که عدۀ کاسب همه روزه بدان مشغول اند، و اصل منافع مردم قربانی بی کم وکاست این معامله گری هاست ، که این امر شامل حال مجموع مردم کشور ما اعم از پشتون ویا غیر پشتون آن میگردد ، صرف با این تفاوت که ، جناح وابسته به ناسیونالیسم عظمت طلبانۀ پشتون، اگرچیزی را بخود میخواهد ، ناگزیر چیزی ولو که اندک هم باشد به مردم خود باز میدهد ولی نمایندگان غیر پشتون ها صرف از مردم ونام ایشان میقاپند ولی چیزی برای واپس دهی باخود ندارند، فقط اعمال زشت آنها به این ملیتهای بیچاره ومغضوب هدیه میشود وبس .

    د - چیزیکه بیشتر از هر چیز دیگری ، از این دوررسوای انتخابات ریاست جمهوری، وبالآ خره کابینۀ پیشنهادی بی ماهیت و مملو از نیرنگ وریا ی جناب کرزی وتیم او، بملاحظه میرسد ، واقشار آگاه جامعۀ مارا دچار نگرانی شدید مینماید، همانا تبارز تمایلات علنی بازگشت به عقب ، تا سرحد پذیرش تجدید نظر به قانون اساسی نیم بند نیمه طالبانی وآوردن دوبارۀ طالبان به صحنۀ قدرت سیاسی کشوراست که ، به قیمت گزاف استقلال وتمامیت ارضی وگردن نهادن به اشغال کشور از جانب سی وشش کشور جهان بدست آمده واکنون با کمال یأس باز هم همان لشکر کشان صدور دموکراسی دارندکه در تبانی با مزدوران خود ، راه خونین واندوهبار بازگشت به عقب را در برابر مردم ما قرار میدهند که ، در آن یکبار دیگر همه آرزو های مردم قربانی و سرنوشت کشور به دست های کثیف طالبان والقاعده سپرده خواهد شد .

    قدرت نمایی نمایندگان طالبان مدرن ودولتی در پارلمان کنونی، بیشتر هوشدار دهندۀ این خطر واقعی بر علیه مظاهر نو ظهور دموکراسی در جامعۀ ماست تا تفاهم عاقلانه با منافع همه مردم کشور که این خود بعد خونین فاجعه را به بیان میکشد .

    در نهایت اعتقاد راسخ من برآن است که راه حل مناسبات غیر عادلانۀ اقوام وملیت های ساکن کشور ما در تغییر نظام سیاسی وقانون اساسی کشور نهفته است تا ایجاد کوپراتیف ها توزیع وتقسیم قدرت بر مبنای سهم دهی به این یا آن فرد زور مند به نمایندگی از این یا آن گروه قومی، که در نهایت سهم آن فرد را در قدرت تمثیل میکند تا حق یک گروه معین قومی که باید است مطابق به معیار های پذیرفته شدۀ دموکراسی در جهان مستحق آن باشند.

    نظامی که صلاحیت های قوای ثلاثۀ دولت در انحصار فرد رئیس دولت باشد، واز علاقه دار تا وزیر بنا به ارتباط وگزینش شخص رئیس دولت تعیین شود، واکثریت باشندگان کشور از حق ذکر نام ملیت وقوم خود در تذکرۀ تابعیت محروم واز افتخار به داشته تاریخی خود جبراً محروم ، از بکار گیری زبان مادری در آموزش وپرورش اطفال خود محروم، واز تصمیم گیری در قبال اعمال وحشیانۀ وظالمانۀ حکام تعیین شده از جانب دولت عاجز، وتقرر خویش را به پایین ترین مقام مطرح دولتی رهین منت ارباب قدرت وشخص رییس جمهور واطرافیان اوباشند چگونه میتوان از دموکراسی حرفی زد و منتظر تحقق آرزوهای بدل خفتۀ مردم در سیمای یک دولت بود!!!

    بازهم یک بار دیگر تکرار میکنم که:

    ترکیب مصلحتی و اغوا گرانۀ این کابینۀ پیشنهادی که، چهل وپنج روز بعد از اجرای مراسم تحلیف، سالارانتصابی قصرهای گلخانه وسلامخانه یعنی آقای کرزی ،که طی دومین نمایش رسوای انتخابات در تاریخ، وتوهین به کلیه معیار های ملی وبین المللی مردم سالاری، مقام رهبری این کشور ویران را غصب نموده بود، در معرض آگاهی مردم قرار گرفت، از همان بدو مرحله، بر همگان آشکاربود، وهمه نیک میدانستند که عدۀ از مندرجین این لیست وزارت، وزرای اصلی ومورد نیاز حفظ حاکمیت است که، در هر صورتی وزیر خواهند شد ، وعدۀ دیگری هم مهره های مورد نیازبازی ومانور، وتنی چند هم محض برای آرایش این جدول ودفع الوقت تقاضا های مؤتلفین انتخاباتی، در پست های بی ارزشی که عدم آنها به زوجود خواهد بود میباشد. چنانچه همانگونه هم شد!

    مشاهدۀ نام ابر جنایتکارانی چون اتمر، رحیم وردک ، فاروق وردک، احدی، زاخیل وغیره در کنار نام وزارت خانه های با صلاحیت وکلیدی دفاع، داخله، معارف، اقتصاد، مالیه که طی هشت سال گذشته هم،تقریباً همه کارۀ امور مملکت وتیکه داران این پست ها بوده، ودرهرجنایت وخیانتی که در کشور برباد رفته وبد بخت افغانستان صورت گرفته، مستقیم ویا غیر مستقیم دست دارند، در کنار عدۀ دیگری ازمعامله گران وبلی گویان شناخته شدۀ اجانب وایادی آنها که پست های درجه دو وسه هم مختص به ایشان بود، با ردیف سازی نام، تنی چند هم، در چند ادارۀ بی ارزش وفاقد صلاحیت برای رازی ساختن مؤتلفین بازی ننگین انتخابات، مردم مارا، از باور به حقیقت نجات از چنگال این گرگان درنده محروم و ماهیت این خیمه شب بازی را با تمام جزئیات آن بر همگان واضح ساخته بود .

    تا جاییکه مردم کوچه وبازار هم با شنیدن نام این اشخاص که کارنامه های ننگین دور گذشتۀ زمامداری ایشان ، چون روز روشن، و جنایات انجام یافته توسط آنها طی هشت سال اخیر کاملاً عریان واظهر من الشمس بود، به کنایه از همدیگر می پرسیدند که، پس آن کسانیکه مجریان فساد وبیداد طی هشت سال گذشته بودند کی ها اند که باید است محاکمه ومجازات شوند؟ در جواب میگفتند که ما مردم بد بخت وسیاه روز که اسیر پنجه های خون آلود این جلادانیم!!!!!

    این خود نوعی از بی شرمانه ترین شیوه های تحمیق وکلاه گزاری واز زیر ریش مردم خر سوار گذشتن است که خوشبختانه مردم دیگر با این شیوه های عوامفریبی آشنا واهداف مجریان آنرا نیز نیک میدانند که ، عبارت است از تداوم همان سیاست انگریزی تفرقه انداز وحکومت کن، با کنار رفتن از پذیرش حل عادلانۀ روابط با همی مردم این سرزمین .

    راه حل دایمی این معضلۀ فقط در ایجاد نظام سیاسی جوابگو با واقعییت های جامعۀ ماست که، بر اساس آن اقوام باهم برادر کشورما حقوق حقۀ خویش را از همدیگر گدایی نه بلکه بر اساس استحقاق واهلیت قانونی خود ها دستیاب شوند، تا باهم زندگی وباهم همه داشته های مادی ومعنوی کشور را پاسداری نموده بتوانند.

    با تکیه بر قانون اساسی موجود ونظام سیاسی متکی بدان، اگر هزار بار هم انتخابات صورت گیرد، وکابینه تشکیل شود، نتیجه بهتر از این نخواهدبود .

    آریانای جعلی و افغانستان خیالی تاریخ سازی آگاهانه یا اشتباه تاریخی

    آریانای جعلی و افغانستان خیالی تاریخ سازی آگاهانه یا اشتباه تاریخیfoto
    پروفیسور لعلزاد
    مقدمه: درمقالات و بحث های راجع به “چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان” با درنظر داشت منابع تاریخی، نقشه های جغرافیائی، معاهدات و قراردادهای بین المللی چنین نتیجه گیری بعمل آمده بود (1-3):
    *- افغانستان کشوری است که توسط انگلیس و روس (مصنوعا) بحیث یک “منطقۀ حایل” ساخته شده: جغرافیای آن (با ایجاد مرزهای معین) عمدتا در زمان عبدالرحمن (1893 م) بوجود آمده و استقلال آن (بحیث کشورمستقل) در زمان امان الله (30 عقرب 1300 ش مطابق 22 نومبر1921 م) حاصل شده است.
    foto

    *- قبل ازعبدالرحمن، “کشوری” بنام افغانستان درتاریخ و بشکل امروزی آن در جغرافیه وجود ندارد: ولی دربخشهای ازاین سرزمین، شاهانِ مربوط به خانواده ها یا تبارهای مختلف(مانند افغانان، شیبانیان، صفویان، مغولان، تیموریان، غزنویان، سامانیان و…) با قلمروهای متفاوت حکومت کرده اند که امروزتاریخ مشترک تمام کشورهای همسایه (افغانستان امروزی) است
    *- قبل ازعبدالرحمن، واژه افغانستان بحیث یک “منطقه” در نقشه های قدیمی “کابل”، “پارس” وغیره دیده میشود. واژۀ افغانستان بحیث نام یکی از “ولایت” های مربوط آل کرت هرات و دربرگیرندۀ مناطق اطراف کوه های سلیمان در پاکستان امروزی سابقۀ 700 ساله دارد.

    پس ازایجاد دولت مرکزی توسط امیرعبدالرحمن، مفکورۀ ناسیونالیزم قومی در زمان امیرحبیب الله بوجود آمده، درزمان امیرامان الله جنبۀ قانونی پیدا نموده ودر زمان نادرشاه- ظاهرشاه جنبۀ عملی پیدا میکند: تاریخ سازی، اسطوره سازی، قهرمان سازی و ایجاد سمبول های ملی براساس یک قوم و حذف سایر اقوام از مظاهر آنست. پروسۀ افغانستانسازی خراسان بپایۀ اکمال رسیده و روند پشتو(ن) سازی افغانستان ادامه دارد (4).

    یکی ازاین مظاهرتاریخسازی پس ازتغییرنام پرشیا یا فارس به “ایران” درسال 1935 م توسط زمامداران آنکشور، بنا به تشویق جرمنها پس از بقدرت رسیدن حزب نازی برهبری هتلروایجاد تیوری دروغین “نژاد پاک آریایی” بمنظوراتحاد با ترکیه و فارس و دست یابی به هند از راه افغانستان، دولتمردان افغانستان نیز (پس ازسفرهاشم خان صدراعظم به آلمان وملاقات با هتلردر1936 م وقدردانی از برادربزرگتر و پیشرفته ترآرین خود، ایجاد انجمن تاریخ در1938 م توسط سردار نعیم وزیرمعارف و تدوین تاریخ افغانستان به پیروی ازنظریه نشنلیزم نژادی) در صدد آن میشوند تا کلمۀ “آریانا” را منحیث نام قدیمی افغانستان قلمداد کنند (5). همانست که غلط مشهور “آریانا – خراسان – افغانستان” منحیث نام های تاریخی کشور ایجاد و درج نصاب درسی مکاتب و دانشگاهها میشود.

    دراین مقاله از ارزیابی مسایل سیاسی صرفنظر گردیده و صرف به بررسی این مسئله پرداخته میشود (که چگونه جغرافیای آریانای جعلی با مرزهای افغانستان خیالی تطبیق داده شده و وارد تاریخ و ادبیات کشورمیشود) تا گام دیگری باشد در جهت پاسخگوئی باین اندیشۀ بزرگوارانه که “ما کیستیم واینجا کجاست؟” (6).

    قابل یادآوری است که این پژوهش بهیچوجه نمیتواند خالی از نواقص باشد، لذا از عموم پژوهشگران وعلاقمندان مسایل سیاسی و تاریخی کشور تمنا دارم درجهت غنامندی و تکمیل آن همکاری نمایند، زیرا من باین موضوع سخت باور دارم که هیچ اثرپژوهشی نمیتواند بدون اشتباه یا پایان حقیقت باشد. دراین مقاله سعی بعمل آمده است تا نکات زیراثبات گردد:

    *- درجغرافیای پتولیمی (بطلیموس)، واژۀ “آریانا” وجود ندارد.

    *- آریانای بیلیو (تقسیمبندی آریانا به هفت ولایت ازقول پتولیمی)، جعلی است.

    *- “افغانستان” متذکره توسط بیلیو یک فرضیۀ پژوهشی و خیالی است.

    *- همانطورکه الفنستون مخترع نام “افغانستان” بعوض خراسان برای “سلطنت کابل” است، بیلیو مخترع نام “آریانا” بحیث نام باستانی برای “افغانستان” است.

    *- مورخ مشهورکشور(علی احمد کهزاد)، ترویج کنندۀ این نام (آریانا) درتاریخ و ادبیات کشوراست.

    *- تطبیق یک نام خیالی (افغانستان) بریک نام جعلی (آریانا) توسط بیلیو و ترویج آن توسط کهزاد موضوعی است قابل سوال که آیا این تاریخ سازی آگاهانه است یا یک اشتباه تاریخی؟

    + + +

    بنیاد فرهنگی کهزاد درمقدمۀ معرفی “تاریخ افغانستان” اثرعلی احمد کهزاد در سایت آریائی چنین مینگارد (7): “…آريانا نام باستانی افغانستان است که قبل از اسلام خراسان برای مدت بيشتر از پنجهزارسال درمورد اين خطه آسيا استعمال میشد. اين نام باراول درسال 1320 طی يک مقاله کوچک توسط استاد احمدعلی کهزاد احيا شد و دوباره برسرزبانها افتاد.

    قبل از نشر اين کتاب حتی تعدادی از علما و دانشمندان فکر ميکردند که تاريخ افغانستان جزء تاريخ فارس و هند بوده و ازخود کدام تاريخ مستقلی ندارد.

    استاد کهزاد تقريبا شصت سال قبل با نشر اين کتاب برای بار اول بصورت علمی تاريخ افغانستان قديم يا آريانای کهن را روشن ساخت و چنان تهدابی گذاشت که تا امروزپا برجا بوده ودانشمندان بعدی به جزء پيمودن اين راه وادامه آن چاره ديگر نديدند…”

    بنیاد فرهنگی کهزاد بازهم درمقدمۀ نشردوبارۀ رسالۀ آریانا (که درسال 1320 در مجلۀ کابل نشرشده است) درجون 2009 چنین مینویسد (8): “…اثر و مقالۀ که برای اولین بارنام باستانی کشورما یعنی “آریانا” را احیا کرد… این اثرهمچنان درس خوبی برای آنعده دانشمند نماها میباشد که ازنام تاریخی آریانا ومشتقات آن درکشورما انکارمیکنند وآنها را ساختگی وفرمایشی تصور میکنند…”

    صرفنظر از آنچه دربارۀ اهمیت این رساله گفته شده است(وتاریخ سازی پنجهزار ساله برای افغانستان که شاید شکسته نفسی هم نموده باشند!)، باساس منابعی دست داشته باید تذکرداد که واژۀ “آریانا” برای باراول توسط سترابو در اوایل سدۀ اول میلادی درمنابع یونانی بکار رفته و درسالهای 1840 م به مطبوعات انگلیس راه باز نموده است.

    قسمت اول ادعای بنیاد فرهنگی کهزاد مبنی براینکه اين نام باراول در سال 1320 {مطابق 1942 م} طی يک مقاله کوچک توسط استاد احمدعلی کهزاد احيا شده(7 و 8)، واقعیت ندارد. زیرا یک بررسی مختصر آثار دورۀ امانی نشان میدهد که یکتعداد دانشمندان این دوره نیز بااین نام و “تقسیم یونانیها” آشنا بودند (صرفنظر از معنی و مفهوم جغرافیائی این نام یا برداشت آنها):

    چنانچه محمد حسین در”جغرافیای افغانستان” درسال 1301 ش (مطابق 1923م) واژۀ “آریانه” را درمورد منا طق هرات و کابل بکاربرده است (شکل 1 دیده شود) (9). بعدا محمد علی خان در صفحۀ 57 اثرخویش بنام “افغانستان” که به تصویب فیض محمد خان وزیرمعارف نیز رسیده است، درسال 1306 ش (مطابق 1927م) واژۀ “آریانا” را نام قدیمی افغانستان گفته است: “ملک افغانستان به یونانیها معلوم بوده ولی اسم آن در آنوقت آریانا بود” (شکل 2 دیده شود) (10). اما موصوف در دیباچۀ این اثر که آنرا “جغرافیای افغانستان” خوانده و ماخذ آنرا ذکرنموده، گفته است – چون بیشترین اساس آنرا منابع انگلیسی تشکیل میدهد، نمیتواند مسئولیت درستی و حقانیت بعضی موضوعات آنرا بعهده گیرد.

    شکل 1 – صفحات 4 الی 7 جغرافیای افغانستان، نوشتۀ محمد حسین در1301 ش، دربرگیرندۀ نکات دلچسبی از قبیل تقسیم یونانیها، نامهای قدیم (بالهیک دیس، زابلستان، باختر و خراسان) و حدود اربعه افغانستان میباشد (9)

    شکل 2 – عنوان کتاب وصفحۀ 57 آن، اثرمحمد علی خان درسال 1306 ش (10)

    ولی ادعای بنیاد فرهنگی کهزاد مبنی براینکه “با نشراين کتاب{مقاله آریانا} برای باراولبصورت علمی تاريخ افغانستان قديم يا آريانای کهن را روشن ساخت”، تا اندازۀ واقعیت پیدا میکرد اگرواقعا برمبنای “علمی” استوارمیبود نه “تاریخسازی” (که بعدا خواهیم دید). زیرا کهزاد با نشر مقالۀ آریانا و آنهم از کرسی “ریاست انجمن تاریخ افغانستان” (یگانه مرکزعلمی وتحقیقی کشوردرآنزمان!) طوریکه خودش ادعا میکند، “چنان تهدابی میگذارد که تا امروز پا برجا بوده و دانشمندان بعدی به جزء پيمودن اين راه و ادامه آن چاره ديگر نديدند”. واقعا، پس ازاین تاریخ سازی گویا “مستند” است که تیوری غلط “آریانا – خراسان – افغانستان” بیک مفکورۀ رسمی وعلمی تبدیل شده، درمکاتب و دانشگاهها تدریس و ترویج گردیده، تا اندازۀ زیادی مورد قبول همگان قرارگرفته، بیکی ازسمبولهای تاریخی و ملی تبدیل شده (مانند شرکت آریانا و…) و (تا جائیکه اطلاع دارم) تا به امروز کسی از غیرعلمی بودن این تیوری پرده نه برداشته است (بشمول مورخین و دانشمندانی که از جعل کاری و تاریخ سازی رژیم نیز آگاهی کامل داشتند):

    شخصیت مبارز و مورخ شهیر کشور میرغلام محمد غبار(11) در اثر پُربهای خویش بنام”افغانستان درمسیرتاریخ” فقط در یک فقره آریانا را قدیم ترین نام افغانستان (از هزارسال قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی) دانسته و منبع عمدۀ خویش را همین رسالۀ جناب کهزاد داده است. میرمحمد صدیق فرهنگ (12) در اثر مشهور خود بنام “افغانستان در پنج قرن اخیر” در اینباره میگوید: “راجع به اصطلاح آریانا که بعضا بعنوان نام این سرزمین درعهد باستان ذکرشده، سوالاتی موجود است…از وارد شدن درآن صرفنظرمیشود”.

    موضوع قابل تامل دراینمورد، موضعگیری شادروان عبدالاحمد جاوید در کتاب گرانسنگ”اوستا”ی اواست(13). موصوف دراین اثربا وجود اینکه مانند جناب کهزاد ازمنابع سترابو، ویلسن، بیلیو وغیره استفاده نموده، با چشم پوشی ازحقایق، همان اشتباه بیلیو و کهزاد را مرتکب گردیده است (تقسیم آریانا به هفت ولایت از قول پتولیمی). دکتورجاوید پس از مخلوط نمودن واژۀ آریانا با ایران و…کوشش نموده ازیکطرف بعضی حقایق تاریخی را روشن سازد ولی ازطرف دیگربخاطر اینکه لب وحدت ملی کج نشود، در خلاصۀ کتاب خویش (صفحۀ 131)، نامهای تاریخی کشورقبل ازافغانستان را آریانا، آریان، ایرینه، ایران، باکتریا، گندهارا، کابلستان، زابلستان، تخارستان، خراسان، روه، پشتونخوا، افغانستان و ترکستان گفته است!

    تاجائیکه بخاطردارم شهید محمدطاهربدخشی نخستین متفکری است که واژۀ آریانا را دررسالۀ خویش بنام “آریانا و آریا بازی” زیرسوال برده بود. امیدوارم یاران بدخشی درصورتیکه این رساله را دراختیارداشته باشند، دررسانه ها منتشرسازند. باین ارتباط عملکرد یکتعداد دوستان دانشمند و بزرگواری که تا اندازۀ زیادی از این موضوع آگاهی دارند ولی هنوزهم مقالات خویش را با واژه های ظاهرا زیبا وخوش آهنگ “آریانای باستان، خراسان کهن وافغانستان معاصر” مزین میسازند، تعجب آوراست!

    دراین مقاله ازبررسی منشای واژۀ آریانا و ارتباط آن با واژه های آریا، اییَریانم، ایران و… (که در مقالۀ دیگری مورد بحث قرارخواهد گرفت)، بعلاوه جزئیات رسالۀ جناب کهزاد صرفنظر نموده، تاریخچۀ واژۀ آریانا و جغرافیای آن درمنابع قدیمی را (که تعداد زیادی ازآنها ماخذ جناب کهزاد نیزمیباشند) ارزیابی نموده و در معرض قضاوت دوستان و علاقمندان مسایل سیاسی و تاریخی کشور قرار میدهم:

    آریانای سترابو (63 ق م – 24 م)

    درجغرافیای سترابو بارتباط آریانا معلومات ذیل داده شده است (14): “سترابو از قول اراتوس تینس{195 ق م}میگوید…زمانیکه اسکندر به هند حمله کرد… رود سند مرزمیان هند وآریانا واقع درغرب هند، زیر فرمان پارسیان بوده است. بعدها بخش عمده آریانا به تصرف هندیها درآمد که آنرا از تصرف مقدونیان درآورده بودند…هند درشمال محدود میشود به آریانا تا دریای شرقی و پایانه های کوهستان تاروس که بومیهای محل آنها را با اسمهای پاروپامیسوس، امودوس، ایمائوس و دیگرنامها میشناسند. اما مقدونیان آنها را قفقازیه {هندوکش} مینامند. درمغرب با رود سند…

    بعد ازهندوستان آریانا قراردارد. نخستین بخش ازسرزمین های تحت تصرف پارسیان بعد ازرود سند وساتراپی های علیا که درآنسوی کوههای تاروس واقع اند. آریانا ازجنوب وشمال با همان دریا و کوههای که هندوستان را فرا گرفته محدود میشود وبا همان رودخانه سند که درمیان آریانا وهندوستان جریان دارد. مرزآریانا از این رود، درسمت مغرب، تا خط فرضی که ازدروازه های کاسپین تا کرمانیا کشیده شود، ادامه دارد. بنابراین بشکل چهارضلعی است ضلع جنوبی آن از مصب سند و پاتالنه آغازشده ودرکرمانیا وخلیج فارس پایان مییابد…آریانا نخست زیستگاه اربیها است. اسم آنان همانند اسم رودخانه اربیس است. رودی که حد فاصل میان آنان وقوم بعدی، یعنی اوریته ها، است…اما این ناحیه را هنوزباید جزو هندوستان حساب کرد. آنگه به طایفۀ خود مختار اوریتیه میرسیم… سپس ایختوفاکیه است …

    سرزمین ایختوفاکیه هم سطح دریاست…گدروزیه بالای سرزمین ایختوفاکیه قرار دارد… کراتروس ازهیداسپ براه افتاد وازسرزمین ارختی و درنگه گذر کرد و به کرمانیا رسید…شش روزپس ازترک سرزمین اوریتی ها، سپاه به مقرنایب السلطنه نشین گدروزیا رسید. سپاه پس از استراحت کوتاهی درآنجا راهی کرمانیا شد.

    چنین است وضع جغرافیائی نواحی جنوبی آریانا، کرانه های گدروزیا و ولایت اوریتی ها که پشت ساحل دریا سکنی دارند. سرزمینی است بسیار وسیع. خود گدروزیا آنقدردرخشکی پیش میرود که به درنگیانا و اراخوتی و کوهستان پاروپامیزادی میرسد.

    دربارۀ آریانا اراتوس تینس چنین میگوید (بهترازاونمیتوانم آن سرزمین را وصف کنم): آریانا درمشرق محدود است به رود سند. درجنوب به دریای بزرگ. درشمال با کوهستان پاروپامیزادی{هندوکش} و دنباله های آن تا حوالی دروازه های دریای کاسپین. نواحی غربی آن مطابق است با همان مرزهای که پارتیا را از ماد جدا میسازد وکرمانیا را ازپارس و پریتیکانی ها{اصفهان}. میگوید پهنای آن سرزمین به درازای رودخانه سند است از کوهستان پاراپامیزادی تا دهانه های آن رود… مولفینی هستند که…اسم آریانا را نیزبربخشی ازپارس و ماد وهمچنین قسمتهای از باکتریا و سغدیانا درشمال اطلاق مینمایند. زیرا مردم این نواحی با زبان واحد، که لهجه های آن تفاوتهای اندکی با یکدیگردارند، سخن میگوید.

    برای آشنائی نزدیکتربا این سرزمین های کوهستانی بهترین راه، جستجوی بیشتر دربارۀ راهی است که اسکندرهنگام تعقیب بیزوس از سرزمین پارتها بسوی باکتریا طی کرد. اسکندرنخست به آریانا آمد. آنگاه به میان مردم درنگیانا رفت… اسکندرازسرزمین درنگیانا به میان قبیله اورگتیها که کوروش آنانرا چنین نامیده بود رفت وسپس به سراغ اراخوتیها رفت. بهنگام غروب …از سرزمین کوهستانی پاروپامیزادی که درآن فصل از برف پوشیده بود…گذرکرد… نواحی جنوبی کوهستان پاروپامیزادی به هندوستان وآریانا تعلق دارد. اما سرزمین های واقع در شمال این کوهستان: آنچه درمغرب است ازآن باکتریانا وآنچه درمشرق است به بربرهای هم مرزبا باکتریانا تعلق دارد. اسکندرزمستان را در اینجا گذراند… شهری را بنیاد گذاشت، آنگاه ازکوهها گذرکرد و وارد باکتریا شد…پانزده روزپس از بنیاد گذاشتن شهر و ترک قرارگاه زمستانی به شهر ادراپسا {اندراب} در باکتریانا رسید”.

    آریانا دراثر ویلسن (1841م)

    اثربسیارارزشمند ویلسن (15) بنام “آریانای باستان: گزارش قدامت و سکه های افغانستان” که درسال1841 درلندن به نشررسیده، حاوی معلومات بسیارمفصلی درمورد آریانای باستان درمنابع یونانی است. جناب کهزاد که این اثررا دراختیار داشته وحتی صفحات مهم آن (120-121) در بارۀ “آریانا” را دررسالۀ خود ذکر کرده، این نکتۀ مهم آنرا (ازصفحۀ 120) عمدا نادیده گرفته یا چشم پوشی نموده است:

    “Ariana has not mentioned by Herodotus, …Ptolemy takes no notice of Ariana, it is fully described by Strabo, and is mentioned as including the Arii with other people by Pliny.

    آریانا توسط هیرودوتس ذکرنشده،… پتولیمی دربارۀ آریانا هیچ چیزی نگفته، {آریانا}بطورکامل توسط سترابوتوضیح گردیده وپلینی هم گفته است که{آریانا} دربرگیرندۀ اری {هرات} با مردمان دیگراست”.

    اینکه ویلسن نام افغانستان را دراین اثرخود ذکرکرده، بمفهوم منطقوی آن آگاه بوده و فکر میشود درک عمیقی از جغرافیای آریانا های باستان سترابو و افغانستان آنروزی بحیث یک “منطقه” دارد (نه یک کشور!). زیرا موصوف درصفحۀ 119 اثرخود، از “سلطنت معاصرکابل” یاد آوری نموده و باحتمال قوی میداند که دراین سالها (1840 م) شمال هندوکش مربوط بخارا بوده (صفحۀ 123) و حکومت های نیمه مستقلی درکابل، کندهار، هرات و… برقراراست (شکل های 3 و 4 دیده شوند).

    طوریکه فوقا گفتیم، کسانیکه از سیر تاریخی واژۀ “افغانستان” بحیث نام “مناطق” اطراف کوههای سلیمان درپاکستان امروزی تا نام “کشور” افغانستان امروزی بی خبراند (یعنی تاریخ را بدون جغرافیه یا عکس آن درنظرمیگیرند)، درهرجائیکه واژۀ افغانستان را درسالهای قبل از امیرعبدالرحمن میبینند، فکرمیکنند منظورآن همین افغانستان امروزی است. درحالیکه این واژه درمنابعی قبل ازعبدالرحمن، عمدتا به “مناطق” درجنوب افغانستان امروزی (وخاصتا مناطق اطراف کوههای سلیمان در پاکستان امروزی) استعمال شده است (3)!

    دلیل اثبات آن اینستکه تا کنون هیچ سند یا مدرکی دیده نشده که یکی از حاکمانِ قبل از امیرعبدالرحمن دراین سرزمینها (بشمول احمد شاه درانی)، خود را امیر، شاه یا زمامدار “افغانستان” خوانده باشد (3)! اگر دوستانی از موجودیت چنین سند یا مدرکی درجائی مطلع باشند، منت گذاشته وهموطنان را درجریان گذارند.

    شکل 3 – نقشۀ پرشیا و کابل درسال 1828 میلادی (افغانستان منطقه ایست در جنوب کشور کابل. شمال هندوکش مربوط بخارا است) (16)

    شکل 4 – نقشۀ بخارا، کابل و بلوچستان در سال 1838 میلادی (افغانستان منطقه ایست در جنوب کشورکابل. شمال هندوکش مربوط بخارا است) (16).

    آریانا در”فرهنگ جغرافیای یونانیها ورومیها” منتشرۀ سال 1854 م

    درصفحۀ 210 متن انگلیسی جلد اول این اثر نیز چنین میخوانیم (17): “آریانا نه درتاریخ هیرودوتس{425 ق م}ذکرگردیده، نه درگزارش تاریخی ارین{146 م}، نه درجغرافیای پتولیمی{168 م} و نه در فرهنگ جغرافیای ستیفانوس بیزنتینوس {قرن 6 م}. آریانا بطورکامل توسط سترابو{24 م}توضیح گردیده وپلینی{79م} هم میگوید که{آریانا} شامل اری با قبایل دیگراست.

    برداشت سترابو ازوسعت و قلمرو آریانا را میتوان ازمقایسه نظرات متفاوت او در بارۀ آن بدست آورد. او در مورد مرزهای شرقی و جنوبی آریانا نظر واحد دارد: مرز شرقی را اندوس {سند} و مرزجنوبی را بحرهند از دهانه اندوس تا خلیج فارس میداند. اما درمورد مرزغربی دو نظر دارد: درمورد اول مرزغربی را یک خط فرضی از دروازه کسپین تا کرمانیا و در مورد دوم مرز غربی را (از ایراتوس تینز، 194 ق م، نقل میکند) یک خط جدا کننده پارتینی ازمیدیا، و کرمانیا از پاریتاسینی و فارس میداند (که شامل تمام یزد و کرمان معاصر باستثنای فارس میشود). در مورد مرزهای شمال نیزدو نظرمیدهد: درمورد اول مرزهای شمالی آریانا را کوه های پاروپامیزانها {هندوکش} میداند که ادامه آن مرزشمالی هند را میسازد. در مورد دوم، مطابق اپولودوروس (120 ق م) نام آریانا را نه تنها شامل بعضی مناطق فارسها و مادها، بلکه شامل بکتریانها و سغدیانها درشمال نیزمیداند. چون باشندگان تمام این مناطق تقریبا با یک زبان واحد صحبت میکنند.

    پلینی چهارایالت غرب رود سند یعنی گیدروزیا، اراکوزیا، اریا و پاروپامیزوس را مربوط هند میداند درحالیکه سترابوآنها را متعلق به اریانا میداند”. دلیل سترابو وابستگی زبانی آنهاست، صرفنظرازاینکه این مناطق گاهی تحت تصرف پارسیان وگاهی تحت تصرف هندیان یا اشغالگران دیگربوده است.

    باینترتیب مطابق گزارشات سترابو و سایردانشمندان بعدی، دو آریانا وجود دارد: آریانای کوچک (ساحۀ بین رود سند وهندوکش وکرمان) وآریانای بزرگ (ساحۀ ازرود سند تا سغد، ماد و پارس) که مرز های آن توسط سترابو (درسدۀ اول میلادی) توضیح داده شده و معلوم میشود که واژۀ آریانا کاملا مفهوم “زبانی – فرهنگی” دارد. دلچسب اینکه مرزهای هیچیک از دو آریانای سترابو با مرزهای افغانستان امروزی نیزتطابق ندارد:

    اگرمرزهای آریانای کوچک را درنظرگیریم شامل نیمه های کشورهای امروزی پاکستان، افغانستان و ایران میشود و اگرجغرافیای آریانای بزرگ را درنظرگیریم حداقل شامل کشورهای تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان بعلاوه پاکستان، ایران و افغانستان میشود.

    آریانا درآثاربیلیو (1880 و 1891 م)

    بیلیودو اثر فوق العاده گرانبها و مهم بنام های “نژادهای افغانستان” و”پژوهشی در بارۀ اتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان” دارد که بالترتیب در سال های 1880م و 1891م درلندن بنشر رسیده و خوشبختانه درسال های 2008 و 2009 م توسط سهیل سبزواری به فارسی برگردان شده و متنهای انگلیسی وفارسی آن درانترنیت قابل دسترس است (18-21).

    کهزاد این مطلب را از صفحۀ 59 متن انگلیسی (20) “نژاد های افغانستان” (مطابق صفحۀ 46 ترجمۀ فارسی) (18) در آخر رسالۀ خویش با خط درشت نقل کرده که نشاندهنده نتیجه گیری مقالۀ موصوف و تاکید برآنست: “بهتر است اول نگاهی به وضعیت جغرافیائی قدیم کشوری بیاندازیم که نزد فارسی ها به اسم “آریاورته”، نزد یونانی ها باسم “آریانا” و بعدها بصورت “خراسان” معروف بوده و در این تازگی ها باسم “افغانستان” شهرت یافته است”.

    ایکاش کهزاد عزیزاین سه پَرَگراف دیگررا نیز ازصفحات 10، 11 و 49 (ترجمۀ فارسی) این اثر وزین درج رسالۀ خویش مینمودند (18):

    “برای این پژوهش کافیست فرض نمائیم که افغانستان شامل تمام مناطقی است که درشمال توسط اکسوس{آمو}، درجنوب توسط بلوچستان، درشرق توسط جریان وسطی اندوس و درغرب توسط دشت پارس احاطه شده است. لذا باشندگان این ساحه، یک قوم متحد ازیک اصل ونسب نبوده؛ آنها نه منافع سیاسی مشترک دارند و نه قرابت قبیلوی. برخلاف، آنها متشکل از اقوام مختلف و قبایل متنوع با منافع دشمنانه و جاه طلبی های متضاد بمقابل همدیگرمیباشند”{بیلیو مرزهای افغانستان را فرض نموده، زیرا در آنزمان (1880م) مرزهای افغانستان معین نشده بود}.

    “آنچه بنام قوم افغان گفته میشود ترکیب غیرمتجانس و اقوام مختلفی است که بطور ضعیفی یکجا ساخته شده و آنهم تا زمانیکه یکی ازآنها با کمک و پشتیبانی یکقدرت خارجی درموقعیت قوم حاکم نگهداشته شود. درجریان حدود 130 سال گذشته، این موقعیت مسلط دراختیارقوم افغان بوده؛ نام قوم مخلوط “افغان”و کشور”افغانستان” از همینجا ناشی شده است”.

    “مردمان مختلف باشندۀ افغانستان را بشکل نادرستی “افغان” میگویند… همانند آنستکه مردمان مختلف باشندۀ انگلستان{بریتانیا}را انگلیس خطاب کنند”. دوستانی که دربریتانیا زندگی میکنند بخوبی میدانند که هیچ ایرلندی، سکاتلندی و ویلزی چنین مطلب را حتی تصورننموده و آنرا بزرگترین توهین واهانت بخود میپندارند.

    بیلیودر اثر دومی خود “پژوهشی دربارۀ اتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان” در صفحۀ 9 (ترجمۀ فارسی) آن مینگارد(19): “منطقه ایکه حالا افغانستان نامیده میشود آریانای قدیم یونانیها است”.

    ولی دلچسب است بدانیم منظور بیلیو کدام “افغانستان” و کدام “آریانا” است. بیلیو میگوید (صفحۀ 10 ترجمۀ فارسی) (19): “بمقصد پژوهش خویش{فرض میکنم} افغانستان من محدود است در شرق به اندوس (از گیلگیت تا بحر)، در جنوب به بحیره عرب، درغرب به خراسان و کرمان و درشمال به رود اکسوس تا به خواجه صالح و از آنجا از طریق دشت خوارزم تا خراسان پارسیان. نام افغانستان طوری که به مناطق فوق اطلاق گردید بصورت عام توسط مردم آن، نه شناخته میشود و نه کاربرد دارد (نه درمجموع و نه درقمستی از آن). این نامی است که باین مناطق توسط همسایگان و بیگانگان بارتباط نام قوم غالب در آن داده شده…خراسان نامی است که مردمان این منطقه برای کشورشان بکارمیبرند در حالیکه خارجی ها آنرا افغانستان میخوانند”.

    بیلیودرهمین صفحه میافزاید: “پتولیمی آریانا را به هفت ولایت مارگیانا (مرغاب یا مرو)، باکتریانا (بلخ و بدخشان و حالا ترکستان افغانی)، آریا (هرات)، پاروپامیزوس (هزاره و کابل تا اندوس بشمول کافرستان و دردستان)، درنگیانا (سیستان و کندهار)، اراخوزیا (غزنی و کوههای سلیمان تا اندوس) و گیدروزیا (کاچ و مکران یا بلوچستان) تقسیم میکند”. اما ماخذ پتولیمی را ذکر نمیکند!

    آریاورته

    پس ازتوضیح برداشت بیلیو درمورد “افغانستان” فرضی یا خیالی و”آریانا”ی که ازقول پتولیمی (آگاهانه یا نا آگاهانه) جعل نموده لازم است توضیح مختصری در مورد “آریاورته” ارائه گردد تا برای خواننده معلوم گردد، این سرزمین درکجا قرارداشته و جغرافیای آن (صرفنظرازتعلقات نژادی یا تباری) از محدودۀ آریانا، خراسان و افغانستان چقدر فاصله دارد.

    درهمین اثرویلسن که یکی ازماخذ عمدۀ جناب کهزاد است، دربارۀ آریاورته چنین میخوانیم(صفحۀ 121 متن انگلیسی) (15): “باساس مانو، آریاورته یا “سرزمین مردمان نجیب” دربین کوه های هیمالیا و ویندهیا قرارداشته و ازعین عرض البلد تا بحیرۀ غربی وسعت دارد”.

    این سرزمین درویکیپیدیا چنین تشریح شده است(22): آریاورته “مسکن آریائیها” نام قدیمی مناطق هند شمالی و مرکزی است، جائیکه فرهنگ قدیمی هندو-آریائیها متمرکزبود. مانو سمریتی این نام را مربوط به “ساحۀ بین کوه های هیمالیا و ویندهیا، ازبحیرۀ غرب تا شرق میداند”. شکل 5 دیده شود.

    شکل 5 – قلمروی تخمینی آریاورته (22)

    جغرافیای پتولیمی (168 م)

    بارتباط جغرافیای پتولیمی باید اظهارکرد که این اثر شامل هشت کتاب(جلد) و29 نقشه است (23):

    کتاب اول حاوی معلومات عمومی، کتاب دوم و سوم در بارۀ اروپا، کتاب چهارم در بارۀ افریقا، کتاب پنجم الی هفتم دربارۀ آسیا و کتاب هشتم دربارۀ معلومات اضافی درمورد نقشه هاست. کتاب ششم شامل توضیحات مهمی در بارۀ (اقوام، دریاها، شهرها و دهکده های) سوسیانه، پارس، پارتیا، دشت کرمانیا، عربستان، کرمانیا، هیرکانیا، مارگیانا، بکتریانا، سغدیانا، ساکارا، سکایتیا، سیریکا، اریا، پاروپانیسادیس، درنگیانا، اراکوزیا و گیدروزیا میباشد که از اینجمله میتوان پنج منطقۀ متذکره توسط او(بکتریانا، اریا، پاروپانیسادیس، درنگیانا و اراکوزیا) را شامل قلمروی افغانستان امروزی دانست (شکل های 6 الی 8 دیده شوند).

    + + +

    لذا طوریکه ویلسن صریحا اظهارنموده و درفرهنگ جغرافیای یونان و روم تکرار شده، در جغرافیای پتولیمی، واژۀ “آریانا” وجود ندارد، چه رسد به تقسیمات ولایات آریانا که منبع مهمی برای بسیاری ازمورخین و پژوهشگران بعدی کشورما مانند کهزاد و… شده است (اگرپتولیمی دریکی ازآثاردیگرخود این واژۀ را بکاربرده و دوستان آنرا خوانده باشند، لطف نموده و هموطنان را درجریان بگذارند).

    ازاینکه بیلیوچنین اشتباه بزرگی را دراثروزین خویش مرتکب گردیده، ممکن است آنرا نا آگاهانه و اشتباه پنداشت. چون اوبعدا باساس همین آریانای جعلی، جغرافیای افغانستانِ را فرض نموده (بمنظور پژوهش) که با آریانای او تطابق میکند. اما از اینکه جناب کهزاد با دست داشتن اثر ویلسن و دانستن این مسئله که پتولیمی ذکری از آریانا نکرده (حتی ذکرصفحۀ که این موضوع در آن قراردارد)، بازهم آریانای جعلی وافغانستان خیالی بیلیو را اساس رسالۀ خویش قرارداده، تاریخسازی آگاهانه نیست؟ اگرمنظورجناب کهزاد را حتی آریانا های سترابو و افغانستان زمان او نیز در نظر گیریم، طوریکه فوقا گفتیم، بازهم با هم تطابقی ندارند.

    با خواندن رسالۀ جناب کهزاد میتوان نکات دیگری را جهت اثبات تاریخ سازی برای دستگاه حاکم و بوی نشنلیزم قومی دریافت نمود (که این مقاله گنجایش آنرا ندارد). طورمثال باین پراگراف خنده آورازصفحۀ 31 رسالۀ آریانا توجه کنید(8):

    “هخامنشی های فارس چون از سابقۀ تاریخی کشورآریانا وعظمت سلاطین ونفوذ سیاسی آنها مطلع بودند، کوشش کردند که این نام و مفهوم آنرا درتاریکی های فراموشی ناپدید سازند و برای اینکه خاک آریانا را بصورت ایالات مجزی و پراگنده نشان داده باشند، درکتیبه های خود درجملۀ اراضی مفتوحه هرگوشه را علیحده نام بردند و از “آریانا” بصورت مجموعی ذکری بمیان نیاوردند”.

    درمورد بیلیو میتوان اظهارداشت که شاید مانند سلف خود (الفنستون) ابتکاری نموده باشد. زیرا همانطورکه الفنستون نام کشوری بنام “سلطنت کابل” را (که ساکنانش آنرا خراسان میخواندند) “افغانستان” میگذارد، چرا بیلیونتواند آریانای جعلی ایجاد نموده و آنرا با افغانستان فرضی خود تطبیق نماید.

    شکل 6 – مناطق سغدیانا، بکتریانا، مارگیانا و…درنقشۀ پتولیمی (23)

    شکل 7 – اریا، درنگیانا، گیدروزیا، اراکوزیا و پاروپانیسادیس درنقشۀ پتولیمی (23)

    شکل 8 – مناطق پاروپانیسادیس، اراکوزیا وهند درنقشۀ پتولیمی (23)

    الفنستون حدود 70 سال قبل ازبیلیو، دراثرمشهورخود بنام “گزارش سلطنت کابل” (24 و25) با وجود اینکه سلطنت کابل را شامل “افغانستان و سیستان، بخشی از خراسان و مکران، بلخ با ترکستان و کیلان، کتور، کابل، کندهار، سند، کشمیر با بخشی ازلاهور و ملتان میداند”، علاوه میکند: “افغانها{پشتونها} نام عمومی برای کشورشان ندارند، اما افغانستان که احتمالا نخست در فارس بکار برده شده و مکرر درکتابها آمده، برای ساکنین آن نا آشنا نیست. لذا من این نام{افغانستان} را برای این کشورمیگذارم که حدود آنرا شرح دادم”.

    موصوف دلیل این نامگذاری را اینطور بیان میکند: “آنان{پشتونها} نام عمومی برای کشور خویش ندارند ولی گاهی نام فارسی افغانستان را بکار میبرند…نامی که توسط ساکنان این سرزمین بر تمام کشوراطلاق میشود خراسان است اما بطورواضح کاربرد این نام نادرست است. زیرا ازیکطرف تمام سرزمین افغانها {پشتونها} درمحدودۀ خراسان قرار ندارد و از طرف دیگردر قسمت بزرگ آن ایالت{خراسان}، افغانها{پشتونها} سکونت ندارند”. شکل 9 دیده شود.

    درآخرباید گفت همانطورکه واژۀ “آریانا” درجغرافیای پتولیمی وجود ندارد، ولی ازقول او آریانا را به هفت ولایت تقسیم کرده اند، دراثرمشهور”تاریخ احمد شاهی” (که زیرنظراحمدشاه درانی برشتۀ تحریردرآمده است) نیز واژۀ “افغانستان” وجود ندارد (26)، ولی درتمام تاریخ های سرکاری برای مکاتب و دانشگاه های کشور درج نموده اند که احمد شاه “بابا” موسیس کشوری{امپراطوری} بنام “افغانستان” است!

    شکل 9 – نقشۀ “سلطنت کابل” درنقشه الفنستون در1815 م (منطقۀ افغانستان در جنوب کشورکابل دیده میشود) (25)

    نتیجه گیری

    *- فکرمیشود پس ازدرک عدم موجودیت واژۀ آریانا در جغرافیۀ پتولیمی، جعلی بودن آریانای بیلیو و خیالی بودن افغانستان فرضی او ثابت گردد (صرفنظرازاین که هنوز هم یکتعداد دیگر، مانند جناب کهزاد، در رویا های “افغانستان خیالی” بسرمیبرند که مرزهای جنوبی آنرا رود سند و بحر هند تشکیل دهد)!

    *- آیا اتکای جناب کهزاد بر روی جعلیات و خیالات (آنهم با وجود دانستن آن)، مستند سازی و ترویج آن در تاریخ و ادبیات کشور، میتواند بجز از تاریخ سازی آگاهانه یا ساختگی وفرمایشی چیزدیگری محسوب گردد؟ (درصورتیکه جغرافیای “افغانستان واقعی” زمان کهزاد نیز با مرزهای هیچیک از آریاناهای سترابو و حتی بیلیو تطابق ندارد)!

    *- بعلاوۀ آنچه فوقا ذکرشد، همین عدم موجودیت واژۀ “آریانا” در ادبیات کهن و گنجینۀ عظیم و بیمثال تاریخ و فرهنگ فارسی و یا عدم ذکربزرگان ما ازاین کلمه درهیچیک از منابع قدیمی موجود میتواند دلیل محکم و قاطع دیگری باشد مبنی بر عدم اصلیت و اعتبارکلمۀ آریانا (نسبت به واژه های “ایران” و “خراسان” که در مقالۀ دیگری به بحث خواهیم گرفت) بحیث یکی از نامهای باستانی این سرزمینها (صرفنظر از اینکه بعضی ها واژه آریانا را شکل تلفظ یونانی واژه های ایران، ایَیریانه و…میدانند).

    حقیقت تاب مستوری ندارد + + + چو در بندی سر از روزن برآرد

    یاد داشت: درجاهائیکه قوس {} بکار رفته است، نظرنویسندۀ این مقاله است که درمتن نقل قول ها افزوده شده است.
    به خاطر دیدن نسخه اصلی این مقاله با نقشه های مربوط آن بالای لینک پی دی اف زیر کلیک کنید
    منابع

    1. لعل زاد. چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان. لندن، اپریل 2007

    http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad01.pdf

    http://lalzadabdul.blogfa.com/

    2. لعل زاد. بادامۀ بحثی پیرامون چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان. لندن، سپتمبر 2008

    http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad03.pdf

    http://lalzadabdul.blogfa.com/

    3. لعل زاد. کنفرانس “چگونگی ایجاد کشوری بنام افغان ستان”. لندن، نومبر 2008

    http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad04.pdf

    http://lalzadabdul.blogfa.com/

    http://www.veoh.com/browse/videos/category/educational_and_howto/watch/v17966500m7f2E9dc#http%3A%2F%2Fwww.veoh.com%2Fsea

    http://www.youtube.com/view_play_list?p=4C7F8F59CFC7B409

    4. نشاط، زلمی. کنفرانس “شکل گیری وتکامل ناسیونالیزم قومی درافغانستان”. لندن. جون 2009

    http://www.khurasansrc.org/index.php/farsi/more/23/

    5. لعل زاد. بحثی پیرامون نامهای تاریخی وجغرافیای دیروزی آریانا، ایران، پارس وخراسان. لندن، جون 2007

    http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad02.pdf

    http://lalzadabdul.blogfa.com/

    6. انصاری، خواجه بشیراحمد. با الهام ازمقالۀ موصوف تحت عنوان “ما کیستیم واینجا کجاست؟”

    http://www.bashiransari.com/farisi/index.php?art=show_articles&id=31

    7. بنیاد فرهنگی کهزاد. معرفی تاریخ افغانستان (جلد اول ودوم) درسایت آریائی:

    http://www.ariaye.org/archive/ketab/kohzad/kohzad.html

    8. بنیاد فرهنگی کهزاد. (رسالۀ احمد علی کهزاد بنام آریانا- 1320 شمسی). جون 2009

    http://ariaye.com/dari6/images/kohzad12.pdf

    9. محمد حسین. جغرافیای افغانستان. 1301

    http://hdl.handle.net/2333.1/905qftzp

    10. محمد علی خان. افغانستان. لاهور، 1306

    http://afghanistandl.nyu.edu/books/adl0710/

    11. غبار، میرغلام محمد. افغانستان درمسیرتاریخ. چاپ هفتم، تهران، 1383

    12. فرهنگ، میرمحمد صدیق. افغانستان درپنج قران اخیر. چاپ نزدهم، تهران، 1385

    13. جاوید، عبدالاحمد. اوستا. شورای فرهنگی افغانستان، سویدن، 1999

    14. صنعتی زاده، همایون. جغرافیای استرابو، سرزمینهای زیرفرمان هخامنشیان. تهران، 1382

    15. Wilson, H. H., Ariana Antiqua. A Descriptive Account of the Antiquities and Coins of Afghanistan. London, 1841.

    http://books.google.com/books?id=w3kWAAAAYAAJ&pg=PA25&dq=Ariana+Antiqua.+A+Descriptive+Account+of+the+Antiquities+and+Coins+of+Afghanistan.+London&cd=1#v=onepage&q=&f=false

    16. لعل زاد. افغانستان امروزی درنقشه های دیروزی. لندن، می 2006

    http://www.apfariana.org/Lalzad/Part%20I.pdf

    http://www.apfariana.org/Lalzad/Part%20II.pdf

    http://www.apfariana.org/Lalzad/Part%20III.pdf

    http://lalzadabdul.blogfa.com/

    17. Smith, W., Dictionary of Greek and Roman Geography in Two Volumes. Vol. 1, page 210. Boston, 1854.

    http://books.google.com/books?id=9y0BAAAAQAAJ&printsec=frontcover&dq=a+dictionary+of+greek+and+roman+geography&lr=&cd=13#v=onepage&q=&f=false

    18. سهیل سبزواری. نژادهای افغانستان (بیلیو – جنوری 1880) جولای 2008

    http://www.khorasanzameen.net/history/ssabzwari01.pdf

    19. سهیل سبزواری. پژوهشی دربارۀ اتنوگرافی یا تبارشناسی افغانستان (بیلیو – 1891). اپریل 2009

    http://www.khorasanzameen.net/history/ssabzwari03.pdf

    20. Bellew, H. W., The Races of Afghanistan. London. 1880.

    http://digitalcommons.unl.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1026&context=afghanenglish

    http://digitalcommons.unl.edu/afghanenglish/26/

    http://www.archive.org/details/racesofafghanist015766mbp

    21. Bellew. H. W., An Enquiry into the Ethnography of Afghanistan. London 1891.

    http://digitalcommons.unl.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1028&context=afghanenglish

    http://digitalcommons.unl.edu/afghanenglish/28/

    http://www.archive.org/details/aninquiryintoet00goog

    22. Ariavarta. http://en.wikipedia.org/wiki/%C4%80ry%C4%81varta

    23. Ptolemy, C., The Geography. New York, 1991.

    24. فکرت، محمد آصف. افغانان (گزارش سلطنت کابل – مونت استوارت الفنستون). مشهد، 1376

    25. Elphinstone, M., An Account of the Kingdom of Cabul, and its Dependencies in Persia, Tartary, and India Comprising a View of the Afghan Nation, and A History of the Dooraunee Monarchy. London, 1815.

    http://digitalcommons.unl.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1157&context=afghanenglish

    http://digitalcommons.unl.edu/afghanenglish/157/

    26. جامی، محمود حسینی. تاریخ احمدشاهی. تهران، 1384
    به خاطر دیدن نسخه اصلی این مقاله با نقشه های مربوط آن بالای لینک پی دی اف زیر کلیک کنید
     
  • بازگشت به صفحه اصلی